حیوانات

درباره تمام حیوانات مورد علاقتان اطلاعات جمع اوری کنید این وبلاگ برای شما عزیزان ساخته شده

سیاه گوش

برای دیگر کاربردها، سیاه‌گوش (ابهام‌زدایی) را ببینید.

سیاه‌گوش یا کاراکال یا منگوله‌گوش[۱] (Caracal caracalگربه‌سانی کوچک است که در خاورمیانه و آفریقا می‌زیَد.

سیاه‌گوش یکی از سنگین‌ترین و سریع‌ترین گربه‌های کوچک است و مطالعات ژنتیکی نشان می‌دهد که گربه طلایی آفریقایی و سِروال نزدیک‌ترین خویشاوندان این گربه‌سان‌اند.

این جاندار را به‌دلیل موهای بلند سیاه‌رنگی که بر روی گوش دارد سیاه‌گوش می‌نامند. کاراکال نام علمی این جاندار است که آن نیز برگرفته از قره‌قولاق یاقره‌قولاخ در زبان ترکی به معنی سیاه‌گوش است.

کاراکال را نباید با گربه‌سان دیگری با نام علمی (Lynx لینکس) اشتباه گرفت که در گذشته وشق و در دوران معاصر سیاه‌گوش نامیده می‌شود. این دو جانور شباهت ظاهری زیادی به هم دارند و از جمله در داشتن گوش‌هایی سیاه اشتراک دارند و تا مدتها در طبقه‌بندی‌های علمی جانورشناختی نیز سیاه‌گوش را در سردهٔ Lynx قرار داده و در زبان‌های اروپایی از وی با نام‌هایی چون لینکس ایرانی یا صحرایی یا آفریقایی یاد می‌کردند. اما امروزه این جاندار را در سردهٔ خاص خود در زیرخانوادهٔ گربه‌سان‌های کوچک قرار می‌دهندهوشنگ اعلم در مقاله «سیاه‌گوش» در دانشنامه ایرانیکا استفاده برخی نویسندگان جدید از نام کاراکال به جای سیاهگوش را برای این حیوان اشتباه می‌داند.[۲]

رابطه با شیر                                 

این جانور را در قدیم پروانه، پروانک، فَرانَک و شاطر شیر هم می‌گفتند. که این نام‌ها به ارتباط بوم‌شناختی این حیوان با شیر اشاره دارد. در مناطقی که این دو جاندار در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند ارتباط نزدیکی میان آن دو دیده می‌شود و سیاه‌گوش بسیاری از اوقات از شکار شیر تغذیه می‌کند.

وابستگی متقابل شیر و سیاه‌گوش در آفریقا را بوفون، طبیعت‌دان قرن هجدهمی فرانسوی، توضیح داده‌است؛ در نواحی حاره آفریقا سیاه‌گوش در کنار شکارچیان بزرگی مثل شیر، کفتار و پلنگ زندگی می‌کند و به دلیل جثهٔ کوچک و ضعیف‌تر خود برای یافتن طعمه مشکلات زیادی دارد، از همین رو معمولأ ناچار می‌شود به باقی‌ماندهٔ غذای همنوعان قدرتمند خود اکتفا کند ولی به دلایل امنیتی معمولأ ترجیح می‌دهد از غذای شیرها استفاده کند، چرا که شیر وقتی سیر می‌شود به هیچ حیوانی آسیب نمی‌زند، حتی در زمان برانگیخته شدن عصبانیت شیر هم با توجه به چابکی خود می‌تواند به سرعت خود را به نزدیک‌ترین درخت رسانده و از درخت بالا برود و شیر برخلاف پلنگ نمی‌تواند به‌خوبی او را تعقیب کرده و بالای درخت برود. به همین دلیل حتی گاهی دیده‌می‌شود که سیاه‌گوش برای تغذیه کاملأ در کنار شیر قرار می‌گیرد. از سوی دیگر سیاه‌گوش گاهی ناخواسته راهنمای شیر در پیدا کردن شکار می‌شود؛ قوهٔ بویایی سیاه‌گوش بسیار قوی‌تر است و شیر با کمک شامهٔ تیز سیاه‌گوش می‌تواند حیوانات شکار را از فرسنگ‌ها دورتر پیدا کند.[۳] در ادبیات فارسی کلاسیک تفسیرهای دیگری از این ارتباط متقابل شده است، برای مثال در آنندراج آمده‌است: «... و به شاطر شیر مشهور است که زیادتی صید شیر قسمت اوست و... جانور مسطور پیشاپیش شیر رود و بانگ دهد تا جانوران دیگر از آمدن شیر آگاه شوند و احتیاط نمایند.» و در گلستان سعدی: «به سیاه‌گوش گفتند ترا ملازمت شیر به چه سبب اختیار افتاد، گفت تا فضلهٔ صیدش می‌خورم[۴] و خاقانی در این دو بیت تفسیر صحیح‌تری از این رابطه دارد:[۵]

شاها غضنفری تو و پروانهٔ ِ تو من

پروانه در پناه غضنفر نکوتر است

 

پروانه‌وار بر پی شیران نهند پی

تا آید از کفلگه گوران کبابشان

ویژگی‌های جسمی

 

سیاه‌گوش از نظر ظاهری به سیاه‌گوش اورآسیا شباهت دارد ولی کوچک‌تر است و جثهٔ لاغرتر و ظریف‌تر و دست و پای کشیده‌تری دارد. جنس نر کمی از ماده بزرگ‌تر است. وزن بدن بین ۱۶ تا ۲۲ کیلوگرم، طول بدن ۵۵ تا ۹۰ سانتی‌متر به اضافه ۲۲ تا ۳۴ سانتی‌متر دم و ارتفاع در ناحیه شانه ۴۰ تا ۴۵ سانتی‌متر است. رنگ پوست بین قرمز شرابی، خاکستری، خاکی و گاه سیاه متغیر است. بچه‌ها خال‌های قرمز رنگ در ناحیه زیرین بدن دارند و رنگ بدنشان تیره‌تر از بالغان است. پوزه، گردن و قسمت‌های زیرین بدن کاراکال نیز سفید است و خط ِ اشک ِ سیاه‌رنگی دارند که از گوشهٔ چشم تا دماغ امتداد می‌یابد. صورتی کوچک با گوش‌های بلند دارند که موهایی سیاه‌رنگ به ارتفاع ۵ سانتیمتر بر آن روئیده‌اند. گوش‌های کاراکال از گوش تمامی گربه‌سانان دیگر بزرگ‌تر است. گوش‌ها توسط ۲۰ عضله مختلف کنترل می‌شوند. این دستگاه حساس شنوایی امتیاز بزرگی در یافتن شکار برای کاراکال محسوب می‌شود.

زیست‌گاه

زیست‌گاه سیاه‌گوش استپ‌های خشک، نواحی نیمه‌بیابانی، بوته‌زارها، ساوانا و جنگل‌های کم‌درخت است و به‌ندرت در نواحی همیشه سبز و جنگل‌های کوهستانی دیده می‌شود.

این حیوان در آفریقا (به‌ویژه در نواحی جنوبی) و آسیا از شبه جزیره عربستان تا غرب هندوستان زندگی می‌کند. زیستگاه اصلی این حیوان در ایران ، استان لرستان می باشد.[۶]

طعمه

انواع جوندگان از جمله خرگوش‌ها شکار اصلی این حیوان است. گاه به حیوانات بزرگ‌تر از خود همچون غزال، بزهای کوهی کوچک و بچه‌های شترمرغ هم حمله می‌کند و از کوچک‌ترین گربه‌سانانی است که توانایی شکار حیوانات بزرگ‌تر از خود را دارند. وی برای شکار حیوانات بزرگ پس از پریدن بر پشت آن‌ها و گرفتن گردن با آرواره، گلوی آن‌ها را می‌درد. در هنگام شکار حیوانات بزرگ (بزرگ‌تر ازخرگوش صحرایی) به خوردن امعا و احشای داخلی بدن و بخش‌های مرغوب‌تر گوشت اکتفا می‌کنند.

مهارت وی در شکار پرندگان نیز ستودنی است. کاراکال می‌تواند با پریدن در هوا یک یا حتی چند پرنده را بقاپد. توانایی بالای کاراکال در پرش و کوهنوردی موجب شده تا احتمالاً بهترین شکارچی خرگوش صحرایی باشد.

کاراکال‌ها می‌توانند به مدت طولانی بدون آب زندگی کنند و آب بدن خود را از تا حد زیادی از بدن شکار تأمین می‌کنند.

رفتار

سیاه‌گوش تک‌زی و به‌شدت قلمروطلب است. عمدتاً شب‌گرد و شب‌کارند ولی گاهی، به‌ویژه در نواحی خنک‌تر، در روز هم دیده می‌شوند. محدودهٔ قلمرو برای نرها بین ۳۱ تا ۶۵ کیلومتر مربع و برای ماده‌ها ۴ تا ۳۱ کیلومتر مربع است.

تولید مثل

کاراکال‌ها چند همسر اندجفت‌گیری کاراکال‌ها در تمام طول سال امکان‌پذیر است اما در زمانی‌که تغذیه مناسبتر باشد محتمل‌تر است چون تغذیه مناسب به باروری جنس ماده کمک می‌کند.

دورهٔ بارداری ۶۸ تا ۸۱ روز است و تعداد توله‌ها بین ۱ تا ۶ است، البته کاراکال‌هایی که در طبیعت زندگی می‌کنند حداکثر ۳ توله به دنیا می‌آورند اما در مورد حیوانات در اسارت که تغذیه مناسبی دارند این رقم می‌تواند بالاتر رود. توله‌ها از ۴ تا ۶ هفتگی گوشت می‌خورند و مادر آنان را در ۴ تا ۶ ماهگی از شیر می‌گیرد. توله‌ها در ۹ یا ۱۰ ماهگی مستقل می‌شوند ولی معمولاً تا ۱۴ یا ۱۵ ماهگی بالغ نمی‌شوند.

سیاه‌گوش و انسان

طبیعت رام‌شونده و مهارت شکارگری بالای این حیوان موجب شده تا آن را از روزگاران باستان به عنوان حیوان شکاری اهلی کنند. به روایت شاهنامه فردوسی، تهمورث اولین کسی بود که سیاه‌گوش را به همراه یوز، شاهین و باز اهلی کرد. البته سیاه‌گوش در مقایسه با خویشاوند گربه‌سان خود یوز، حیوانی کوچک‌تر، ضعیف‌تر و کندتر است به همین جهت یوز حیوان شکاری بسیار مرغوب‌تر و محبوب‌تری از سیاه‌گوش بود و سیاه‌گوش بیشتر برای شکار حیوانات کوچک مثل خرگوش‌ها و غزال‌های جوان پرورش داده می‌شد. علی نسوی که خود متخصص نگهداری از حیوانات شکاری بود دربازنامه خود می‌نویسد که سیاه‌گوش فقط برای شکار خرگوش صحرایی مناسب است با این حال از یک استاد دیگر این فن، ابوالقاسم اصفهانی، نقل می‌کند که سیاه‌گوش توانایی شکار مرغابی،هوبره و درنا را هم دارد.[۳]

سیاه‌گوش امروزه نیز گاهی به عنوان حیوان خانگی نگهداری می‌شود و به‌خوبی با زندگی در کنار انسان خو می‌گیرد. شکار این حیوان برای استفاده از پوستش به‌ویژه در غرب و مرکز آفریقا تهدیدی برای ادامهٔ حیات اوست.

بسیاری از کشاورزان این حیوان را آفت می‌دانند چون ممکن است به حیوانات خانگی همچون ماکیان یا گوسفند و بز حمله کند. دیدن سیاه‌گوش‌ها در حیات وحش حتی در مناطقی که فراوانی زیادی دارند، به‌ندرت اتفاق می‌افتد چراکه این حیوان خود را به‌خوبی پنهان می‌کند.

این جاندار را به‌دلیل موهای بلند سیاه‌رنگی که بر روی گوش دارد سیاه‌گوش می‌نامند. کاراکال نام علمی این جاندار است که آن نیز برگرفته از قره‌قولاق یاقره‌قولاخ در زبان ترکی به معنی سیاه‌گوش است.

کاراکال را نباید با گربه‌سان دیگری با نام علمی (Lynx لینکس) اشتباه گرفت که در گذشته وشق و در دوران معاصر سیاه‌گوش نامیده می‌شود. این دو جانور شباهت ظاهری زیادی به هم دارند و از جمله در داشتن گوش‌هایی سیاه اشتراک دارند و تا مدتها در طبقه‌بندی‌های علمی جانورشناختی نیز سیاه‌گوش را در سردهٔ Lynx قرار داده و در زبان‌های اروپایی از وی با نام‌هایی چون لینکس ایرانی یا صحرایی یا آفریقایی یاد می‌کردند. اما امروزه این جاندار را در سردهٔ خاص خود در زیرخانوادهٔ گربه‌سان‌های کوچک قرار می‌دهندهوشنگ اعلم در مقاله «سیاه‌گوش» در دانشنامه ایرانیکا استفاده برخی نویسندگان جدید از نام کاراکال به جای سیاهگوش را برای این حیوان اشتباه می‌داند.[۲]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
navid farajian

خودم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
navid farajian

تیراناسور تیرکس

تیرانوسوروس، به انگلیسی: (Tyrannosaurus) برگرفته از واژه‌ای لاتین به معنای«مارمولک ستمگر»،[۷] هم‌چنین مشهور با عنوان تی‌رکس، دایناسور گوشتخواری از دورهٔ کرتاسه[۸] می‌باشد.

تیرانوسور یک دسته از دایناسورهای ددپا است گونهٔ مشهور تیرانوسور رکس (رکس در لاتین به معنی پادشاه می‌باشد) به صورت عامیانه به تی رکس[۹] مختصر می‌شود، این نام در فرهنگ عمومی دنیا ماندنی شده‌است. آن‌ها در سراسر آمریکا شمالی امروزی زندگی می‌کردند با یک گسترهٔ خیلی وسیع‌تر نسبت به بقیهٔ ستمگرسوسماران.

سنگواره‌هایی از تی رکس در انواع شکل‌های تاریخی سنگ مربوط به سه میلیون سال آخر دورهٔ کرتاسه پیدا شده‌اند. (تقریباً ۶۸ تا ۶۵ میلیون سال قبل) آن‌ها در میان آخرین دایناسورهای پرنده بوده‌اند که پیش از رویداد انقراض سوم کرتاسه[۱۰] می‌زیستند.

همانند تیرانوسورسانان دیگر، تیرانوسور یک گوشتخوار دو پا با یک جمجمه بزرگ که با دم بزرگش تعادلش را ایجاد می‌کرده‌است. نسبت به پاهای عقب بزرگ و نیرومند، اندام‌های جلوی تیرانوسور کوچک بودند. تی رکس بزرگترین تیرانوسورسان و یکی از بزرگترین درندگان زمین شناخته شده‌است که حدود ۱۳٬۵ متر طول، ۵ متر ارتفاع و بیش از ۱۰ تن وزن داشته‌است اما ممکن بود یک نر وزنش هم حتی به ۱۵ تن نیز برسد. تیرانوسور دایناسورهای اردک‌منقار )هادروسور([۱۱] و شاخ‌چهره[۱۲] را شکار می‌کرده اگرچه کارشناسان عقیده دارند او یک لاشه‌خوار بوده‌است.

تا کنون حدود ۳۰ قطعه فسیل از تی‌رکس پیدا شده است که اکثر آن‌ها کامل‌اند. یکی از نمونه‌های کامل آن در موزه ژوراسیک آستوریاس در اسپانیا نگهداری می‌شود. حدود صد سال از کشف تیراناسوروس رکس می‌گذرد و از آن زمان این حیوان از درنده ترین ٫ بزرگترین و قویترین موجودات تاریخ به شمار می‌آید. تی رکس بیش از ۱۰ تن وزن داشت و هنگامی که این حیوان بزرگ حمله را شروع می‌کرد هیچ چیز نمی‌توانست مانع او شود.

ویژگی‌ها

تی رکس را تیرانوزوروس رکس هم می‌شناسند. او قوی ترین گوشتخوار و سلطان دایناسورها را هم می‌شناسند. وحشتناک ترین گازها را او می‌گیرد و نقطهٔ ضعفش گردنش است. (مانند بقیهٔ تیراناسورها). او دستان بسیار کوچکی دارد؛ ولی سرعت خوب از ویژگی‌هایش است

توصیف

تیراناسور بزرگترین گوشتخوار تمام ادوار تا کنون بوده است. بزرگترین اندازهٔ کاملش ۱۳٫۴ متر طول و ۵٬۱ متر ارتفاع تا کپل و وزنش هم در سال‌ها مختلف تخمین‌های مختلفی زده شده است. از حداکثر ۹٫۸ تن تا حداقل ۶٬۹ تن و تحقیقات بعدی وزن را بین ۷ تا ۱۰٬۶ تن تخمین می‌زنند. ولی جدید ترین تحقیقات وزن را بین ۸ تا ۱۴ تن تخمین زده اند(در سال ۲۰۱۳ با پیشرفته ترین دستگاه های تخمین وزن حساب شده است). آیا این را می‌دانستید که یک تی رکس نر ۶۰۰۰ کیلو از یک فیل سنگینتر بود. تی رکس های ماده معمولا ۱۲ متر طول داشتند و وزنشان بین ۷٬۹ تا ۹ تن بوده و تی رکس های نر ۱۳ تا ۱۳٬۵ متر طول و بین ۸ تا ۱۴ تن وزن داشته اند. در هر حال تیراناسور بزرگتر از معروفترین تروپود دوره ژوراسیک یعنی آلوسور بوده است؛ و مقدار بسیار ناچیزی کوچکتر از گوشتخوارهای دوره کرتاسه مثل اسپینوسور و جیگانوتوسور بوده است.

گردن تی رکس مانند تروپودها بشکل طبیعی بصورت S شکل منحنی یافته بود. اما برای تحمل سر سنگین تی‌رکس کوتاه و ماهیچه‌ای بود. اندام‌های جلویی بلند بودند ولی گمان می‌رود که فقط دو انگشت داشتند. اما یک گزارش چاپ نشده تا سه انگشت را در یک اثر باقی‌مانده از پنجه جانور ذکر می‌کند. اما اندام‌های عقبی (پاها) در مقایسه با تروپودها نسبت به بدن بلندترین اندازه بودند. دو بلند و سنگین بود و گاهی شامل ۴۰ مهره می‌شد، و برای حفظ توازن بدن و سر سنگین استفاده می‌شده است. برای جبران بدن بسیار بزرگ جانور بسیاری از استخوان‌های سراسر اسکلت تیراناسور توخالی بودند؛ که این باعث کاهش وزن بدون تقلیل رفتن قدرت و نیرو حیوان می‌شد.

تاریخچه زندگی

پیدا شدن چند نمونهٔ جوان از تیراناسور به دانشمندان این اجازه را داد که بتوانند سرعت رشد این موجودات را بفهمند. کوچکترین نمونه یافت شده وزنش ۲۹٫۹ کیلوگرم تخمین زده می‌شود، در حالی که در همان زمان تیراناسورهای بزرگ وزنی بالغ بر ۱۲۰۰۰ کیلوگرم داشته‌اند. بررسی‌های بافت‌شناسی نشان می‌دهد که یک تیراناسور استخوان‌هایش فقط دو سال قبل از مرگش پیر و فرسوده شده بودند. این دایناسور ۲۸ سال عمر داشته است که حداکثر عمر تخمین زده شده برای تیراناسور می‌باشد.

   لطفا بر روی لینک زیر کلیک کنید و فیلم را ببینید:دریافت توضیحات: نبرد دایناسور تیرکس با داییناسور دیگر

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
navid farajian

تنبل

تنبل‌ها شش گونه جانوران از پستانداران متوسط هستند که در آمریکای مرکزی و آمریکای جنوبی یافت می‌شوند. با توجه به انواع شناخته شده می‌توان آنها را به دو گروه ۲ انگشتی و ۳ انگشتی تقسیم کرد.

تنبل‌ها جانورانی هستند که با چنگال‌های بزرگ و خمیدهٔ خود از شاخه‌های درختان مناطق گرمسیری آویزان می‌شوند و همیشه وارونه‌اند. این جانوران می‌توانند در همین وضعیت غذا بخورند، بخوابند، جفت گیری کنند و بچه به دنیا آورند و خیلی به ندرت پیش می‌آید که از درخت پایین بیایند، چون روی زمین پناهی ندارند.

دو گروه از این جانور هست: گروهی که دو انگشت در پاهای جلویشان دارند و گروه سه انگشتی. این دو گروه به هم شبیه‌اند، ولی اعتقاد دانشمندان بر این است که با هم خویشاوندی نزدیکی ندارند.

تنبل‌ها همانگونه که از نامشان مشخص است یکی از کندترین موجودات سیاره زمین بوده و نام آنها به نوعی مترادف با تصاویر صحنه آهسته است. بیشینه سرعت حرکتی آنها 0.004 کیلومتر در ساعت است. در حقیقت، تنبل‌ها به قدری کند هستند که خزه روی آنها رشد می کند.

تنبل‌ها موهای زبرِ بلندی دارند که شیاردار است. گیاهان کوچکی در این شیارها زندگی می‌کنند. این گیاهان رنگ سبز کمرنگی به تنبل‌ها می‌دهند که باعث استتار این جانور می‌شود. حشره‌های مخصوصی از این گیاهان تغذیه می‌کنند.

یک جانور تنبل، حدود 15 ساعت در شبانه‌روز می‌خوابد. در این مدت آرام‌تر نفس می‌کشد، ضربان قلبش کند می‌زند ؛ حتی سرعت هضم غذا هم در بدنش کاهش می‌یابد. تنبل‌ها فقط یک بار در هفته غذا می‌خورند و مانند کپه‌ای از مو، روی زمین می‌نشینند، یا بر شاخه‌ای آویزان می‌شوند. حرکت آنها بسیار آهسته است. تعداد تنبل ها بشدت در حال کم شدن است .تنبل ها برخلاف خشکی در اب بسیار شناگران ماهری هستن

تنبل‌ها شش گونه جانوران از پستانداران متوسط هستند که در آمریکای مرکزی و آمریکای جنوبی یافت می‌شوند. با توجه به انواع شناخته شده می‌توان آنها را به دو گروه ۲ انگشتی و ۳ انگشتی تقسیم کرد.

تنبل‌ها جانورانی هستند که با چنگال‌های بزرگ و خمیدهٔ خود از شاخه‌های درختان مناطق گرمسیری آویزان می‌شوند و همیشه وارونه‌اند. این جانوران می‌توانند در همین وضعیت غذا بخورند، بخوابند، جفت گیری کنند و بچه به دنیا آورند و خیلی به ندرت پیش می‌آید که از درخت پایین بیایند، چون روی زمین پناهی ندارند.

دو گروه از این جانور هست: گروهی که دو انگشت در پاهای جلویشان دارند و گروه سه انگشتی. این دو گروه به هم شبیه‌اند، ولی اعتقاد دانشمندان بر این است که با هم خویشاوندی نزدیکی ندارند.

تنبل‌ها همانگونه که از نامشان مشخص است یکی از کندترین موجودات سیاره زمین بوده و نام آنها به نوعی مترادف با تصاویر صحنه آهسته است. بیشینه سرعت حرکتی آنها 0.004 کیلومتر در ساعت است. در حقیقت، تنبل‌ها به قدری کند هستند که خزه روی آنها رشد می کند.

تنبل‌ها موهای زبرِ بلندی دارند که شیاردار است. گیاهان کوچکی در این شیارها زندگی می‌کنند. این گیاهان رنگ سبز کمرنگی به تنبل‌ها می‌دهند که باعث استتار این جانور می‌شود. حشره‌های مخصوصی از این گیاهان تغذیه می‌کنند.

یک جانور تنبل، حدود 15 ساعت در شبانه‌روز می‌خوابد. در این مدت آرام‌تر نفس می‌کشد، ضربان قلبش کند می‌زند ؛ حتی سرعت هضم غذا هم در بدنش کاهش می‌یابد. تنبل‌ها فقط یک بار در هفته غذا می‌خورند و مانند کپه‌ای از مو، روی زمین می‌نشینند، یا بر شاخه‌ای آویزان می‌شوند. حرکت آنها بسیار آهسته است. تعداد تنبل ها بشدت در حال کم شدن است .تنبل ها برخلاف خشکی در اب بسیار شناگران ماهری هستن.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
navid farajian

ماهی پرنده

پرنده‌ماهیان یا ماهیان پرنده نام خانواه‌ای از ماهی‌هاست که از بیش از ۵۰ گونه تشکیل می‌گردد. ماهی پرنده در تمامی اقیانوس‌ها بویژه در آب‌های مناطق حاره‌های اقیانوس اطلس، اقیانوس آرام واقیانوس هند یافت می‌شوند.ماهیان طویلی هستند که بدنشان به میزان وسیعی حالت استوانه‌ای دارد (در مقطع عرضی گرد است) و در بعضی از گونه‌ها از سطح شکمی پهن است .

چشمگیرترین ویژگی آنها باله‌های به شکلی غیر طبیعی بزرگ آن‌ها است که آن‌ها را قادر می‌سازد که پرواز یا سرش کوتاهی بر فراز آبها داشته باشند و بتوانند از دست صیادنشان بگریزند.

مشخصات ظاهری


پرنده‌ماهیان دارای پوزه کند و کوتاه‌تر از چشم هستند (در تمام گونه‌های اقیانوس هند).

دهان آن‌ها کوچک است و دندان‌های آرواره‌ای وجود ندارد یا اینکه بسیار کوچکند. خارهای آبششی در این ماهیان به خوبی توسعه یافته‌اند و استخوان‌های حلقی فوقانی سومین کمان آبششی به یکدیکر نزدیک هستند، اما به یک صفحه منفرد جوش نخورده‌اند.

آن‌ها هیچ خاری در باله ندارند و باله‌های پشتی و مخرجی به یک اندازه در عقب بدن قرار گرفته‌اند، قاعده‌های آن‌ها کوتاه هستند و در مقابل یکدیگر واقع شده‌اند. باله‌های سینه‌ای در قسمت بالای دو طرف بدن قرار دارند و بسیار طویل هستند و همواره به عقب مبدا باله پشتی کشیده می‌شوند. باله‌های لگنی این ماهیان در موقیت شکمی قرار دارند و در بسیاری از گونه‌ها بسیار بزرگ شده‌اند. باله دمی عمیقاً دو شاخه بوده و قطعه تحتانی آن طویل تر از قطعه فوقانی است.

خط جانبی بر روی قسمت پایین بدن آن‌ها قرار گرفته است، فلس‌ها بزرگ و دایره‌ای هستند و به راحتی می‌ریزند.

قسمت بالا تیره و پایین کمرنگ است. رنگ‌های تیره در هنگام حیات آبی رنگین کمانی یا سبز هستند. باله‌های سینه‌ای در بعضی از گونه‌ها نقاط تیره یا خطوط کمرنگ دارند. باله پشتی در بعضی از گونه‌ها دارای رنگدانه‌های سیاه است. غالباً باله پشتی در ماهیان جوان بلندتر از ماهیان بالغ و باله‌های سینه‌ای کوتاه تر هستند، الگوهای رنگ متغیر هستند. غالباً نقاط و خطوط توسعه یافته‌اند. در بسیاری از گونه‌ها سبیلک‌های چانه‌ای قابل مشاهده‌اند.

ماهیان پرنده در آب‌های سطحی اقیانوس‌های آزاد و نواحی نزدیک ساحل به سر می‌برند. آن‌ها به خاطر عادت جست و خیز به خارج از آب و سر خوردن در یک مسیر طولانی به کمک باله‌های سینه‌ای توسعه یافته (ماهیان سر خورنده با دو بال) و گاهی اوقات با باله‌های لگنی (ماهیان سر خورنده با چهار بال) معروف هستند.

اگر چه معمولاً ماهیان پرنده به عنوان غذا مورد توجه قرار گرفته‌اند، اما فقط صید تجاری محدودی برای استحصال این منابع صورت می‌گیرد.

گونه‌های موجود در ایران

  • ماهی پرنده آفریقایی (Paraexocetus mento) از خانواده پرنده‌ماهیان با بیشینه درازای استاندارد ۱۰ سانتی متر.

  • ماهی پرنده پولک درشت (Cypselurus oligolepis) از خانواده پرنده‌ماهیان با بیشینه درازای استاندارد ۲۰ سانتی متر.

رکورد پرواز

در ماه می ۲۰۰۸ دسته‌ای از شبکه تلویزیونی ان ایچ کی ژاپن موفق به فیلمبرداری یک ماهی پرنده در کنار جزیره یاکوشیمای ژاپن شدند که این پرواز ۴۵ ثانیه ادامه داشت.

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
navid farajian

عقاب طلایی

عقاب طلایی یکی از بهترین پرندگان از لحاظ شکار در نیم‌کره شمالی شناخته شده‌است. مانند تمام عقابان، عقاب طلایی نیز به خانوادهٔ عقابیان تعلق دارد. رنگ این پرندگان قهوه‌ای تیره، به همراه پرهایی به رنگ قهوه‌ای روشن یا طلایی در سر و گردن است. به طور متوسّط طول بال‌های آن‌ها ۷ فوت (بیش از ۲ متر) و طول خود آن‌ها ۳ فوت(۱ متر) است. این پرنده معمولاً" در ارتفاع ۳۶۰۰ متری زندگی می‌کند ولانهٔ خود را بر روی درختان بلند، در صخره‌ها و غیره می‌سازد. عقاب طلایی بطور معمول سالی یک یا دو جوجه می‌آورد. این پرنده تمام عمر با جفت خود زندگی می‌کند. عقاب‌های طلایی ماده جثهٔ بزرگتری نسبت به جنس نر دارند. عقاب‌های طلایی به دلیل داشتن بال‌های بزرگ نیاز زیادی به بال زدن در آسمان ندارند و روی لایه‌های هوا سر می‌خورند. سرعت معمولی این پرندگان ۵۰ کیلومتر می‌باشد اما هنگام شیرجه زدن می‌توانند سرعتشان را تا ۳۲۰ کیلومتر بر ساعت افزایش دهند.

عقاب طلایی با استفاده از چابکی و سرعت و همچنین با استفاده از پاشنه قدرتمند خود می‌تواند طعمه‌های خود را ازجمله خرگوش، موش کوهی(مارموت)، سنجاب زمینی و غیره و پستانداران بزرگ مانند روباه، گربه‌ی وحشی یا خانگی، بز کوهی و بچه آهوها شکار کند. آن‌ها همچنین در مواقع کمیاب بودن شکار، مردار حیوانات و خزندگان را نیز می‌خورند.

عقاب‌های طلایی دارای شش زیر گونه در کل جهان می‌باشند. بزرگترین جثه را در این زیرگونه‌ها، عقاب‌های طلایی هیمالیایی دارند. طول متوسط بال هایشان ۲٫۲۱ سانتیمتر است البته بزرگترین عقاب این گونه یک ماده با طول بال ۲٫۸۱ سانتیمتر است. عقاب‌های طلایی در اطراف قطب شمال در اسکاتلند، اروپا (کوه‌های آلپ، اسپانیا، ایتالیا، یونان، رومانی، یوگسلاوی، سرتاسر سیبری) تا آسیا و آمریکا زادآوری دارد.

عقاب‌های طلایی، پنجه‌های بسیار محکم و قوی ای دارند و می‌توانند طعمه‌های تا وزن ۸ کیلوگرم را حمل کنند اما به گفتهٔ کارشناسان محیط زیست، این پرندگان توانایی بلند کردن طعمه‌های بسیار سنگین مانند بزکوهی و آهو هارا دارند.

در بعضی از کشورها نظیر مغولستان این پرنده را برای شکار آموزش می‌دهند. از آن جا که این پرنده قدرت شکار گری بسیار بالایی دارد، از عقاب طلایی برای شکار گرگ وروباه استفاده می‌کنند. عمر متوسط این عقاب‌ها در طبیعت ۱۱ سال است اما در اسارت تا ۲۸ سال هم عمر می‌کند زیرا در طبیعت با خطرهای گوناگونی مواجه هستند.

معمولاً" دو تخم می‌گذارند و در حدود ۴۵ روز روی تخم‌ها می‌خوابند. گاهی نرها جای ماده‌ها روی تخم‌ها می‌خوابند و ماده‌ها شکار می‌کنند.

چیزی که من از این پرنده بزرگ بر گرفتم وساختم.

دریافت
حجم: 981 کیلوبایت
توضیحات: چیزی که من از این پرنده الهام گرفتم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
navid farajian

یوزپلنگ

یوزپلنگ یا یوز )نام علمی: Acinonyx jubatus(، جانوری مهره‌دار و پستاندار از راستهٔ گوشتخواران، خانوادهٔ گربه‌سانان است. این جانور در گذشته در بیشتر مناطق آفریقا و گستره وسیعی از آسیای مرکزی و شبه‌قاره هند یافت می‌شد، اما امروزه با کاهش شدید جمعیت روبرو شده‌است. از میان دو زیرگونهٔ اصلی یوزپلنگ، یکی از زیرگونه‌ها که با نام «یوزپلنگ آسیایی» یا «یوزپلنگ ایرانی» شناخته می‌شود در خطر جدی انقراض است و تعداد کمی از آن در دشت‌های مرکزی ایران به بقا ادامه می‌دهند.

بدن یوزپلنگ در درازای چندین میلیون سال به گونه‌ای پیشرفت پیدا کرده‌است که این جانور بتواند توانایی حرکت با تندی برابر با ۱۱۰ کیلومتر در ساعت را داشته باشد. سرعت یوزپلنگ در عرض ۳ ثانیه پس از شروع دویدن به ۹۶ کیلومتر در ساعت می‌رسد که از شتاب بسیاری از خودروهای مسابقه‌ای نیز بیشتر است. اندام باریک، پاهای لاغر و بلند، قفسه سینه‌ای کم پهنا ولی عمیق و جمجمه‌ای کوچک، ظریف و گرد، یوز را به سریع‌ترین جانور روی زمین تبدیل کرده‌است.

این جانور به آسانی از دیگر گربه‌سانان تشخیص‌پذیر است و آن را نه تنها از روی خال‌های روی بدن می‌توان متمایز کرد، که بدن باریک و کشیده، سر کوچک، چشم‌های بالا قرار گرفته، و گوش‌های کوچک و تا حدودی پهن شمایلی یکتا به او می‌دهند. طعمهٔ معمول یوزها آهوها (به ویژه آهوی تامسون)، ایمپالا، و دیگر پستانداران سم‌دار حداکثر تا ۴۰ کیلوگرم وزن هستند. یک نر بالغ تنها هر چند روز یک بار شکار می‌کند اما ماده‌های دارای توله تقریباً هر روز به شکار می‌پردازند. در حالی که سایر گربه‌سانان شکارچیان شب هستند، یوزها عمدتاً روزها فعال بوده و اغلب در اوایل بامداد و غروب آفتاب به سراغ طعمه‌های خود می‌روند.

مشخصات ظاهری

یوز در مقایسه با پلنگ دارای بدن ظریف‌تر و سر کوچکتری است. پاهای یوز کشیده و سریع هستند و خال‌های روی بدنش توپر. خال‌های روی بدن پلنگ توخالی هستند و برخلاف یوز، خط اشک ندارد.

یوزپلنگ از خانواده گربه‌سانان به شمار می‌آید، اما به دلیل داشتن دست و پایی بلند، بدنی کشیده و باریک، و سینه‌ای فراخ تا حدود زیادی به سگ‌های تازی شبیه‌است. در میان گربه‌سانان، یوز با داشتن ارتفاع شانه‌ای برابر با ۸۳۷۶ سانتی‌متر و وزنی میان ۷۲–۴۰ کیلوگرم از جمله گربه‌سانان کوچک‌جثه به شمار می‌رود. اندازهٔ طول بدن به ۱٫۲ متر می‌رسد و طول دم نیز میان ۸۴–۶۶ سانتی‌متر ماده‌های این جانور اندکی کوچکتر و لاغرتر از نرها هستند.[۹]

سر این جانوران به نسبت کوچک است و سینوس‌های بزرگ و گذرگاه‌های هوایی بینی بیشتر حجم جمجمه را می‌پوشانند. چنین چیزی باعث شده‌است که یوز فک و دندان‌های کوچکتری داشته باشد، اما میزان بسیاری بالایی هوا به درون بدن بکشد. میزان بالای هوای ورودی به آن در رسیدن به سرعت‌های بالا و افزایش سوخت و ساز بدن کمک می‌کند. قلب بزرگ و شش‌های حجیم نیز به نوبه خود امکان رساندن اکسیژن ورودی به بخش‌های گوناگون بدن را فراهم می‌کنند.

یوز تنها گربه‌سانی است که دور پنجه‌هایش شیار پوستی‌ای که همچون غلاف پنجه عمل کند ندارد. ناخن این جانور همواره برهنه هستند و این در ردپای جانور نیز آشکار می‌شود.[۱۱] با ناخن‌هایی همواره رو به بیرون، پنجه این گربه‌سان بیشتر همانند پنجه سگ می‌ماند تا گربه. چنین ناخن‌هایی در هنگام سرعت گرفتن همان اثری را برای یوز ایفا می‌کنند که خارهای کفش دوندگان دوی سرعت در هنگام آغاز مسابقه.

 

در زیر چشمان یوزپلنگ خط‌های سیاهی وجود دارند که به «خط اشک» معروفند. گمان می‌رود که این خط‌ها جلوی تابش خورشید به چشم جانور در هنگام شکار را می‌گیرند.

رنگ بدن یوز نخودی تا خاکستری متمایل به زرد است و خال‌های ریز و درشتی آن را پوشانده‌است. دور دهان، چانه، و گلو به رنگ سفید هستند و زیر شکم و بخش درونی دست و پاها نیز به رنگ روشن است. خال‌های روی بدن گرد و سیاه‌رنگ هستند ولی الگوی ویژه‌ای ندارند. نوار سیاه رنگی از گوشه چشم تا دهان امتداد می‌یابد که به «خط اشک» معروف است. این خط با جذب نور خورشید از انعکاس نور جلوگیری می‌کند و با کم کردن زنندگی نور خورشید، درست مانند عینک آفتابی، از چشمان یوزپلنگ محافظت می‌کند.[۱۳] پشت گوش‌ها سیاه‌رنگ و در پایهٔ خود و گوشه‌ها نخودی می‌شود. دم نیز بر روی خود خال‌هایی دارد که در انتها به حلقه‌هایی کم‌وبیش ناکامل می‌رسند.[۱۱] تعداد خال‌های روی بدن هر یوزپلنگ آفریقایی به بیش از سه هزار عدد می‌رسد، ولی به دلیل بزرگ‌تر بودن خال‌های یوزپلنگ آسیایی (ایرانی)، تعداد آن کمتر است. رنگ بدن آسیایی‌ها همچنین زرد مایل به قهوه‌ای کمرنگ است در حالی که یوزهای جنوب صحرای آفریقا زرد نخودی هستند.[۱۴]

بچه‌یوزها در هنگام به دنیا آمدن دارای پشت، گردن، و سری پوشیده از مویی بلند و پشم‌وار به رنگ خاکستری متمایل به آبی هستند. زیر این پشم، پوست بدن خاکستری دودی تا سیاه است. در ده هفته پس از تولد، پشم کنار رفته و تنها یالی ناچیز از جنس مو در پشت گردن باقی می‌ماند. این یال در یوزهای بالغ در عمل ناپدید می‌شود. در سومین ماه زندگی، رنگ پوست بدن به رنگ طبیعی یوزها می‌رسد.[۱۵] یوزپلنگ ایرانی دارای یالی ضخیم‌تر از همگونهٔ خود در آفریقا است؛ این یال ضخیم به منظور گرم نگهداشتن آن در سرمای شدید زمستان استپ‌های مرتفع مرکز ایران است.[۱۶]

یوزپلنگ و پلنگ هر دو دارای طول بدنی برابر با هم هستند. اگرچه بسیاری از مردم یوز را با پلنگ اشتباه می‌گیرند، اما تفاوت بارز این دو گونه در شکل خال‌هایشان است. در یوز خال‌ها توپر و گرد است، در حالی که خال‌های پلنگ درشت و توخالی و گل مانند است. خط اشک از مشخصات بارز یوز به شمار می‌آید و پلنگ این خط را ندارد. فرق دیگر یوزپلنگ با پلنگ این است که یوزپلنگ – برخلاف پلنگ – در پشت گردن یال دارد. از جمله دیگر تفاوت‌های دو گونه می‌توان به لاغرتر بودن یوز نسبت به پلنگ و داشتن سر کوچک‌تر اشاره کرد.[۱۱]

بدن یوزپلنگ به شکل ویژه‌ای مناسب سرعت‌های بالا است. بیشترین سرعت ثبت‌شده برای این جانور به ۱۱۲ کیلومتر بر ساعت می‌رسد؛ سرعتی که آن را در بالای سریع‌ترین جانداران روی زمین قرار داده‌است.[۱۷] یوزها می‌توانند سرعت خود را از حالت ایستاده در کمتر از ۳ ثانیه به بیش از ۱۰۰ کیلومتر بر ساعت برسانند. به دلیل داشتن ستون فقراتی انعطاف‌پذیر و پاهای بلند و روان، او همچنین می‌تواند پرش‌هایی به طول ۷،۵ متر انجام دهد.[۵] به بیانی، تک تک بخش‌های بدن یوز در ایجاد چنین سرعتی دخالت دارند. پاهای عقبی بلند و نازک هستند و چگونگی اتصال ماهیچه به استخوان در آن‌ها به جانور کمک می‌کند تا به سرعت نیروی شدیدی به عقب وارد آورد. ستون فقرات ماهیچه‌های بسیار نیرومند دارد و همچون فنر فوق‌العاده انعطاف‌پذیری عمل می‌کند که امکان پرش‌های بلند را به جانور می‌دهد. پاهای جلویی (دست‌ها) به شانه متصلند و به جای استخوان ترقوه، ماهیچه آن‌ها را به شانه وصل کرده‌است. چنین چیزی انعطاف بسیاری به یوز داده‌است.[۱۰] از آنجا که پنجه‌ها به صورت کامل درون بدن فرو نرفته‌اند، در هنگام سرعت گرفتن به درون خاک می‌روند و توانایی بیشتری به جانور در کنترل مسیر خود می‌دهند. همچنین، دم عامل مهمی در تغییر جهت ناگهانی یوز در هنگامی است که شکار به سرعت مسیرش را عوض می‌کند؛ حالت فنری دم و اتصال آن به ستون فقرات از آن نقشی همچون سکان ساخته‌است.[۱۰]

رفتار

یوزها برای زندگی اغلب مناطق خشک و باز همچون استپ‌ها و علفزارها را انتخاب می‌کنند. در چنین محیط‌هایی است که یوز می‌تواند با سرعت در پی طعمه‌هایش بدود؛ برخلاف جنگل که وجود درختان انبوه نه تنها مانع از حرکت سریع جانور می‌شود که در شب‌ها با انداختن سایه جلوی دید بهترش را می‌گیرد.[۱۸] برخلاف شیرها، آن‌ها در طول روز فعالند و بیشتر وقت شب را به خواب و استراحت می‌گذرانند. در طول روزهای طولانی و گرم در آفریقا، یوزها به سایه درختان یا بالای آن‌ها پناه می‌برند.[۱۹]

یوزها به سه حالت در طبیعت دیده می‌شوند: تنها، گروه خانوادگی، و نرهای سرگردان. گروه خانوادگی متشکل از مادر به همراه تولههایش است. نرهای سرگردان معمولاً برادر بوده و اغلب یک ائتلاف دو یا سه نفره را تشکیل می‌دهند؛ به ندرت اتفاق می‌افتد که یک نر تنها زندگی کند. این ائتلاف در کنار هم قرار داشته، با هم به شکار رفته و معمولاً محدودهٔ زندگی آنها با قلمرو چند ماده هم پوشانی دارد. حرکات گروه و مقصدشان اغلب وابسته به رفت‌وآمد طعمه‌ها بستگی دارد. گستره‌ای که یک ائتلاف برای پیدا کردن طعمه زیر و رو می‌کند می‌تواند به بیش از ۱۰۰ کیلومتر مربع برسد.[۲۰] آن‌ها آنچنان قلمروخواه نیستند و درگیری با یوزهای غریبه بر سر تملک یک قلمرو در آن‌ها کمتر اتفاق می‌افتد. رفتارهای قلمروخواهانه همچون نشان‌گذاری محل توسط پاشیدن ادرار در این جانوران بسیار کمتر و نامتکامل‌تر از پلنگ‌ها و شیرها است.[۲۱]

روش تشکیل ائتلاف در میان نرها اغلب به این صورت است که برادران برآمده از یک مادر پس از آنکه از مادرشان جدا می‌شوند در کنار هم می‌مانند، اگرچه نرهای ناهمخون نیز ممکن است با هم ائتلاف تشکیل دهند.[۲۲] آن‌ها در این هنگام به ندرت از هم دور می‌شوند و بیش از ۵۰ درصد طول روز را در فاصلهٔ کمتر از ۱ متری از هم به سر می‌برند. در این هنگام، اعضای ائتلاف وقت زیادی را برای ارتباط با همدیگر اختصاص می‌دهند و به اقدام به لیس زدن همدیگر و دور کردن خاشاک و کک از بدن هم می‌کنند. یوزی که با پنجه‌هایش کک را شکار می‌کند، آن را می‌خورد. اغلب لیسیده‌شدن‌ها همراه با صدایی خرخرمانند به نشانهٔ رضایت از سوی یوز دیگر است.[۲۳]

دلیل‌های گوناگونی برای چرایی تشکیل ائتلاف میان یوزهای نر مطرح شده‌است. اگرچه تعداد بیشتر اعضای هر دسته و گروه می‌تواند شانس آن گروه برای پیروزی بر گروه‌های دیگر را بالا برد، اما دربارهٔ یوزها تعداد بسیار اندکی مشاهدهٔ جنگ میان این جانوران گزارش شده‌است.[۲۴] در میان اعضای یک ائتلاف، جنگی بر سر قدرت سر نمی‌گیرد چرا که هیچ یوز مسلطی وجود ندارد. از سوی دیگر، پیوندهای ائتلافی میان یوزها اغلب طولانی‌مدت هستند و این به همراه نبود یوز غالب در ائتلاف، دو تفاوت بنیادین چنین گروه‌هایی در میان یوزها و نخستی‌سانان را تشکیل می‌دهد.[۲۵]

تولید صدا

یوزهای نر و ماده برای هدف‌های گوناگون اقدام به تولید انواع مختلفی از صداها می‌کنند. یوزهای مادر برای صدا زدن فرزندانشان آوایی «پرررر–پرررر»مانند تولید می‌کنند. فرزندان نیز در برابر هنگامی که به مادر می‌رسند صداهای کوتاه «پیپسسس–پیپسسس» از خود در می‌آورند. مادر از صدای ویژهٔ خود به منظور در کنترل نگه داشتن فرزندان و جلوگیری از دور شدن بسیار آن‌ها از خود بهره می‌گیرد.[۲۶] پس از خوردن شکار و در هنگام لیس زدن یکدیگر نیز یوزها صدایی پرررر مانند از خود در می‌آورند. این صدا درست مانند صدای گربهٔ خانگی در هنگام نوازش است، اما با شدتی بالاتر که تا ۶ متر دورتر شنیده می‌شود. تولید صدای پرررر روشی برای نشان دادن دوستی و برادری میان این جانوران است.[۲۷]

اعضای یک ائتلاف همواره مراقب همدیگر هستند و در صورتی که یکی از آن‌ها گم شود با صدا زدن او تلاش می‌کنند پیدایش کنند. آن‌ها تا لحظه‌ای که یارشان پیدا نشده دست از تولید صدا بر نمی‌دارند. این صدا زیر و کوتاه است و در دفعات طولانی در دقیقه تکرار می‌شود.[۲۸]

یوزپلنگ بر خلاف همه دیگر گربه‌سانان بزرگ توانایی نعره کشیدن ندارد. در صورتی که احساس خطر کند یا جانوری بخواهد طعمه‌اش را از او برباید، صدای غرغرمانندی از خود در می‌آورد و پاهای خود را به زمین می‌کوبد. دیگر روش ترساندن مهاجم نیز شق کردن موهای روی شانه‌اش است که باعث می‌شود بزرگتر به نظر آید.[۲۹]

شکار

یوز با خفه‌کردن شکار از راه گرفتن گلویش آن را می‌کشد. در پرونده: یوزی در حال شکار ایمپالا

یوزها روش شکار کردن را از مادرانشان فرا می‌گیرند. آن‌ها از آغاز ۴ ماهگی گاه در کنار مادر خود به شکار می‌روند و هرچه سنشان بالاتر می‌رود این همراهی بیشتر می‌شود. اگرچه وجود بچه‌ها و بازیگوشیشان گاه باعث ایجاد مزاحمت برای مادر می‌شود[پانویس ۳]، اما بودن فرزندان در هنگام شکار فرصت مناسبی به آن‌ها برای یادگیری فن گرفتن طعمه می‌دهد.[۳۰] گاه مادر با به دام انداختن بچه‌آهوان، آن‌ها را در اختیار فرزندانش می‌گذارد تا با بازی کردن با بچه‌آهوان و تلاش برای گرفتنش توانایی‌های شکاری خود را بالا برند.[۳۱]

یوزها در هنگام شکار به آهستگی به طعمهٔ خود نزدیک می‌شوند و آن را تعقیب می‌کنند. این مرحله زمان‌بر است و می‌تواند تا نیم ساعت نیز طول بکشد. در یوزهای بالغ، بیش از ۵۰ درصد زمان شکار صرف آهسته راه رفتن و خزیدن به همراه تعقیب می‌شود.[۳۲] پس از آنکه یوز به اندازه کافی به طعمه خود نزدیک شد، جانور با سرعت زیادی به سوی طعمه می‌دود و تلاش می‌کند که آن را نقش بر زمین کند. بسته به وزن طعمه، یوز راهکارهای گوناگونی برای به خاک نشاندنش به کار می‌گیرد. برای طعمه‌های کوچک‌جثه، وارد کردن ضربه با پنجهٔ جلو و مختل کردن تعادل طعمه در هنگام فرار کافی است، اما طعمه‌های بزرگ‌تری همچون آهوان بالغ نیاز به حمله از پشت، وارد کردن ضربه به ران، و پریدن بر پشت آن دارد. در هر دو صورت، یوز پس از به زمین افتادن طعمه گردن آن را به دندان می‌گیرد تا شکار از خفگی جان سپارد.[۳۳] برخلاف شیر، که دارای پنجه‌هایی قوی برای ضربه کشنده زدن به شکار است، یوزها آنچنان از پنجه‌هایشان برای گرفتن شکار بهره نمی‌برند و تنها آن را خفه می‌کنند. تفاوت دیگر شکار یوز با دیگر گربه‌سانان نیز در قدرت وارده به گردن است؛ در شیرها، ضربهٔ وارده توسط فک به گردن باعث شکستن ستون فقرات گردن می‌شود، حال آنکه دندان‌های یوز توانایی شکست استخوان را ندارند و تنها راه نای را می‌بندند.[۱۰]

این گربه‌سانان علاقه‌ای به خوردن مردار ندارند و غذای خود را شکار کرده و تازه می‌خورند. سر و صورت آن‌ها پس از خوردن غذا آلوده به خون طعمه می‌شود، از این رو یوزهای در کنار هم دست به لیسیدن همدیگر می‌زنند تا بدن به کلی پاک شود.[۳۴] اگرچه یوز در گرفتن طعمه‌هایش بهتر از دیگر گربه‌سانان عمل می‌کند و در هر دو تلاش، یکی نتیجه می‌دهد،[پانویس ۴] از آنجا که برای به دنبال رفتن شکارش انرژی بسیار زیادی تلف می‌کند، در صورتی که تشخیص دهد تعقیب بی‌فایده‌است آن را متوقف می‌کند.[۳۵] پس از شکار، یوز آن را به منطقه‌ای علفزارمانند می‌کشاند تا از دید مهاجمان پنهان کند. در این هنگام جانور همچون سگ لَه لَه می‌زند تا نفس خود را باز یابد. پس از ۲۰ تا ۳۰ دقیقه، اقدام به خوردن شکار می‌کند و بخش‌های بزرگی از گوشت را یکجا می‌بلعد. عجله یوز در این کار و هشیاری مداومش در هنگام خوردن غذا به دلیل ترسش از آمدن درندگانی چون شیر و کفتار است.[۳۶]

بیشتر طعمه‌های یوز را آهوان تامسون بالغ و جوان تشکیل می‌دهند. پس از آن‌ها، گوساله‌های گاوهای وحشی، گورخران کم سن و سال و دیگر انواع آهوان از جمله طعمه‌های یوزهای ساکن آفریقا هستند.[۳۷]

در ایران، یوزها از انواع سم‌داران کوهزی تغذیه می‌کنند. قوچ و میش عمده ترین شکار یوزپلنگ ایرانی را تشکیل می‌دهند و کل، بز، جبیر، و آهوی ایرانی نیز در رتبه‌های بعدی قرار دارند. این جانوران گاه اقدام به گرفتن خرگوش نیز می‌کنند، اگرچه خرگوش انرژی آنچنانی در اختیارشان نمی‌گذارد. بررسی‌ها نشان داده‌اند که یوزهای ایرانی قوچ‌ها، کل‌ها، و آهوان نر (معمولاً مسن‌تر) را بیشتر ترجیح می‌دهند چرا که نسبت به جوان‌ترها تحرک کمتری دارند و وزنشان نیز بیشتر است.[۳۸]

زادآوری

توله یوز در آفریقای جنوبی

یوزها بیشترین میزان مرگ و میر توله‌ها در میان دیگر گربه‌سانان را دارند. تخمینی توسط لورنسون حکایت از مرگ ۹۶–۹۴ درصد توله‌ها پیش از رسیدن به استقلال دارد.[۳۹] چنین نرخ بالای مرگ و میری از دیدگاه فرگشتی باعث می‌شود که سن باروری جانور در طول زمان رو به سوی کمتر شدن برود تا شانس بیشتری برای ادامه بقای گونه پدید آید. در حقیقت، یوزها به نسبت دیگر گربه‌سانان هم‌جثهٔ خود در سن‌های پایین‌تری بالغ می‌شوند.[۴۰]

یوزهای ماده در همه طول سال بچه می‌زایند اما بیشتر در فصل‌های بارانی سال باردار می‌شوند تا فصل‌های خشک. دلیل آن هم می‌تواند این باشد که تعداد فرزندان طعمه‌ها از جمله آهوی تامپسون در این هنگام به شدت بیشتر می‌شود. این آهوان جوان طعمه‌های مورد علاقه یوز هستند و گرفتنشان ساده‌است.[۴۱] هفت تا چهارده روز پیش از آنکه یوز ماده آمادهٔ جفت‌گیری شود ادرارش بوی ویژه‌ای به خود می‌گیرد که به نرها این پیام را می‌رساند که ماده به زودی آمادهٔ پذیرش نر است. دورهٔ زمان موسوم به فحلی در یوزها ۱ هفته طول می‌کشد. اگر در این هنگام ماده باردار نشد، ۱۰ روز دیگر دوباره وارد دورهٔ فحلی می‌شود؛ در غیر این صورت، توله‌هایش را ۳ ماه دیگر به دنیا می‌آورد.[۴۲] تعداد بچه‌های به دنیا آمده میان ۴ تا ۶ توله در هر زایمان است اما میانگین تعداد توله‌ها در پانزدهمین روز تولد ۳٫۷–۳٫۵ است. پیش از زایمان، یوز ماده یک ناحیه یا کنام مناسب را که معمولاً علفزار بلندی در یک ناحیهٔ مرطوب است، انتخاب کرده و توله‌های ۲۵۰ تا ۳۰۰ گرمیش را در آنجا می‌زاید.[۴۳]

یوزهای ماده آزاد و ساکن حیات وحش بسیار بیشتر پذیرای بارداری هستند تا آن‌هایی که در اسارت نگه داشته می‌شوند. در یک بررسی، ۹۵ درصد ماده‌های جمعیت بررسی‌شده در حیات وحش در طی یک سال باردار بودند و یا اینکه از بچه‌هایشان مراقبت می‌کردند؛ این عدد در تقابل بسیار با ۱۵٫۷ درصد از ماده‌های در اسارت بود که در کل زندگی اسارتشان باردار شده بودند.[۴۴] در حالت طبیعی، یوزهای ماده‌ای که فرزندان خود را از دست داده باشند در دورهٔ زمانی ۳ هفته پس از آن اقدام به بارداری دوباره می‌کنند.[۴۵] از آنجا که مدت زمان میان از دست دادن فرزند و پذیرش بارداری یک ماده به نسبت کم است، این پرسش پدید می‌آید که آیا یوزهای نر حاضر می‌شوند تا با کشتن فرزندان یک ماده، خود به فرصت جفت‌گیری با ماده مورد نظر دست یابند؟ اگرچه این وضعیت در تعدادی از نخستیان، جوندگان، و گوشتخوارانی چون شیر وجود دارد، تاکنون نمونهٔ موثقی از این رفتار در یوزها گزارش نشده‌است.[۴۶]

توله‌یوزها تا ۱۸ ماهگی و هنگامی که به صورت تقریبی اندازه مادرشان شوند در کنار او می‌مانند.

مرگ و میر توله‌ها در یوز بسیار بالا است و کمتر از ۱۰ درصد توله‌های به دنیا آمده به سن بالای ۱ سال و نیم می‌رسند. مهم‌ترین دلیل‌های چنین مرگ و میری کشته شدن توسط درندگانی چون شیر، بیماری، رهاشدن، و کمبود غذا است. در بسیاری موارد، مادر به دلیل آنکه خود غذایی برای خوردن نداشته و کاهش وزن پیدا می‌کند، توله‌هایش را رها می‌کند.[۴۷] توله‌های رها شده اغلب از گرسنگی یا شکار شدن توسط مهاجمان می‌میرند، اما آن‌هایی که سن بالاتری داشته باشند (بیشتر از ۶ ماه) می‌توانند این فرصت را پیدا کنند که توسط خانوادهٔ دیگری به «فرزندخواندگی» گرفته شوند. در این هنگام، آن‌ها به همراه توله‌های ماده‌ای دیگر به تغذیه از شکار آن ماده می‌پردازند ولی به دلیل سن بالاتر شیری از آن ماده نمی‌نوشند.[۴۸] به دلیل مرگ و میر بالای توله‌ها، در عمل تنها تعداد محدودی مادهٔ باتجربه می‌توانند توله‌هایشان را به سن‌های بالا و استقلال برسانند و دیگر ماده‌ها شاید در طول زندگی خود حتا یک توله را نیز به بلوغ نرسانند. از این رو، یوز در میان دیگر گربه‌سانان از این نظر که بقای گونه وابسته به تعداد بسیار کمی ماده‌است، استثنایی به شمار می‌رود.[۴۹] به مادرانی از این دست، «اَبَرمادر» می‌گویند. در یک بررسی از یوزهای جنوب‌شرقی سرنگتی مشخص شد که کمینه ۱۰ درصد همه یوزهای بالغ آن جمعیت محلی از یک اَبَرمادر به نام «اِلِنور» بوده‌اند.[۴۹]

توله‌ها تا ۳ یا ۴ ماهگی از سوی مادر شیر داده می‌شوند و سپس توسط غذای به دست آمده از شکار تغذیه می‌شوند[۵۰] آن‌ها از ۱۴ تا ۱۶ ماه پس از تولد تحت مراقبت مادر قرار دارند و یوز ماده به جز هنگام شکار لحظه‌ای آنها را تنها نمی‌گذارد. نرها در مراقبت والدینی نوزادان هیچ دخالتی ندارند. بچه‌ها همیشه در حال بازی با یکدیگر بوده و مهارت‌های شکار را با طعمه‌های زنده‌ای که مادر به کنام باز می‌گرداند فرا می‌گیرند، هر چند این توله‌ها همچنان در شکار طعمه آماتور باقی می‌مانند. یوزهای جوان در سنین بعد از نوجوانی و در هنگام جدا شدن از مادر به مدت شش ماه به جهت ایمن بودن از خطرات احتمالی با هم باقی می‌مانند. اما پس از این دوره خواهرها گروه را ترک کرده اما برادرها به زندگی در کنار هم ادامه می‌دهند.[۵۱]

یوزهای ماده در میان ماه‌های ۲۱ تا ۲۲ زندگیشان به توانایی زایش می‌رسند.[۵۲] تخمینی برای میانگین طول عمر آن‌ها در طبیعت در دست نیست اما یوزهای در اسارت گاه تا بیشتر از ۱۰ سال زندگی می‌کنند. بیشترین طول عمر یک یوز در باغ‌وحش ۱۵ سال و ۷ ماه بوده‌است.[۵۳]

کاهش تنوع ژنتیکی

مهم‌ترین عاملی که دانشمندان را نسبت به بقای یوزها نگران کرده‌است کاهش شدید تنوع ژنتیکی در میان آن‌ها است. درون‌زایی به دلیل ارتباط کمتر دسته‌های یوز جداشده از هم توسط فعالیت‌های انسانی خود عامل مهمی در کم شدن تنوع ژنتیکی در این جانوران بوده‌است. بررسی‌ها بر روی اسپرم یوزهای نر ساکن آفریقا نشان می‌دهد که ۷۱ درصد اسپرم‌ها از دید ریخت‌شناسانه ناعادی بوده‌اند و توانایی بارورسازی نداشتند.[۶۷] تنها ۱ درصد ژن‌های یک یوز با یوز دیگر فرق دارند، این در حالی است که این میزان برای دیگر گربه‌ها ۲۱ و برای انسان‌ها ۳۲ درصد است.[۶۸]

البته بررسی‌ها نشان داده‌اند که کم بودن تنوع ژنتیکی در یوزها حتا پیش از شکار شدنشان توسط انسان‌ها و یا فعالیت‌های گسترده انسانی پدید آمده است. از این لحاظ، یوزها در میان همهٔ مهره‌داران از جمله موارد استثنایی به شمار می‌روند که چنین سرنوشتی حتا بدون دخالت انسان درشان شکل گرفته.[۶۹] به باور دانشمندان، یک «گردن‌بطری»[پانویس ۵] عظیم یا در حالت دیگر چندین گردن‌بطری کوچکتر در پایان دوره پلیستوسن در ۱۰٬۰۰۰ سال پیش برای این جانوران رخ داده‌است. بررسی‌ها بر روی دی‌ان‌ای میتوکندریایی این جانوران نشان می‌دهد که چنین اتفاقی میان ۶٬۰۰۰ تا ۱۰٬۰۰۰ سال پیش رخ داده و باعث هم‌مانندگی شدید در این گونه شده‌است.[۶۹]

کاهش تنوع ژنتیکی در یوزها دو اثر مهم بر آن‌ها گذاشته‌است: نخست بالا رفتن مرگ و میر توله‌ها، و دوم افزایش حساسیت به بیماری‌های عفونی. تاکنون، میزان مرگ و میر توله‌های یوز در اسارت بیشتر از هر گونهٔ نادر و در معرض خطر دیگری بوده‌است. از این رو، با وجود قدرت تکثیر بالای یوزها در طبیعت، تکثیر در اسارت این جانوران در جهت تکثیر آنها در بعضی نقاط مانند آمریکای شمالی نتیجهٔ آنچنان مثبتی نداشته‌است.[۷۰]

اقدامات حفاظتی

کنشگران و مقامات ایرانی تلاش‌هایی برای نجات نسل واپسین یوزهای آسیایی موجود ترتیب داده‌اند.

با کاهش شدید جمعیت یوزها در آفریقا و انقراض آن‌ها در بیشتر بخش‌های آسیا تا پایان سده بیستم میلادی، تعدادی از باغ‌وحش‌ها و مراکز پژوهشی در سراسر جهان اقدام به توله‌آوری از این جانوران در اسارت کردند. از آنجا که یوزها در اسارت اقدام به آمیزش و توله‌آوری نمی‌کنند، این مراکز با روش لقاح مصنوعی اقدام به بارور کردن یوزهای ماده می‌کنند. در این روش، نخست با برانگیختن جنسی ماده توسط نرها، او را متمایل به وارد شدن به دوره پذیرش می‌کنند و سپس لقاح مصنوعی انجام می‌شود.[۷۱] با کمک این روش تاکنون تعدادی توله‌یوز در آفریقا و آمریکای شمالی به دنیا آورده شده‌اند. این یوزها پس از مدتی به طبیعت وحشی معرفی شده و در مناطق حفاظت‌شده آفریقا رها می‌شوند. نتیجهٔ این روش البته در مواردی بسیار موفقیت‌آمیز بوده‌است؛ برای نمونه در یک مورد، ۶ یوز آزاد شده در سال ۱۹۸۴ در منطقهٔ حفاظت‌شده پارک ملی پیلانزبرگ در آفریقای جنوبی در طی ۱ سال از هنگام رها شدن، جمعیتشان به ۱۷ عدد رسید. نبود جمعیت‌های محلی شیر و کفتارهای خالدار در این افزایش شدید جمعیت تاثیر داشته‌اند.[۷۲]

با آنکه امروزه امکان توله‌آوری یوزها در اسارت وجود دارد، هنوز هم مشکلاتی همچون بالا بودن میزان مرگ و میر در توله‌ها و پایین بودن تعداد موسسات انجام‌دهنده فرایندهای مصنوعی توله‌آوری از مشکلات پیش رو در افزایش جمعیت این جانوران هستند. با این حال به نظر می‌رسد که معرفی دوبارهٔ یوزهای به دنیا آمده در اسارت به طبیعت محدود در صورت برآورده شدن نیازهای یوز و نبود دشمنانی چون شیر، می‌تواند بسیار موفقیت‌آمیز باشد.[۷۳] دربارهٔ طبیعت نامحدود (حصارکشی نشده) اما یوزهای معرفی‌شده کمترین شانس بقا ندارند و نمی‌توانند در برابر شیر و کفتار مقاومت کنند. از این رو، توله‌یوزهایی که از دست قاچاقچیان رهایی می‌یابند تا همیشه در مراکز نگهداری یوزها می‌مانند و نمی‌توانند به حیات وحش بازگردانده شوند.[۴۹]

در بعضی کشورهای آفریقایی اما اقداماتی برای پاسداری از نسل این جانور آغاز به انجام گرفته‌است. طبیعت‌شناسان در قاره سیاه به کشاورزان و گله‌داران کمک می‌کنند تا به جای به‌کارگیری تفنگ برای راندن یوزها، از سگ و الاغ (برای تولید صدا) بهره بگیرند. روش دیگر این است که گله‌دار به جای کشتن یوز و توله‌هایش، آن‌ها را زنده بگیرد و تحویل مقامات دهد. در نامیبیا، مسوولان این یوزها را به دیگر مناطق حفاظت‌شده در آفریقا می‌فرستند. پیش از آزاد کردن یوز، در صورتی که نر و قوی‌هیکل و تندرست باشد اسپرمش گرفته می‌شود تا به ایالات متحده آمریکا فرستاده شده و در برنامه‌های پژوهشی به کار رود.[۷۴]

در ایران

تعداد بسیار کمی از یوزهای آسیایی امروزه در فلات مرکزی ایران و کوهستان‌های اطرافش زندگی می‌کنند. آن‌ها واپسین بازماندگان نسل یوزپلنگ آسیایی هستند و اداره محیط زیست ایران برای پاسداری از آن‌ها پروژه‌ای به نام «پروژه حفاظت از یوزپلنگ آسیایی» را در سال ۲۰۰۱ میلادی راه‌اندازی کرد. در این راستا، نزدیک به ۸۰ دوربین عکس‌برداری حساس به حرکت در گوشه و کنار دشت کویر کارگذاشته شده‌اند تا به نظارت بر یوزها و جمعیتشان بپردازند.[۷۵] به گفته هومن جوکار، زیست‌شناس حیات وحش ایرانی، این یوزها امروزه بسیار کم‌تعداد و کمیاب شده‌اند و

در این کوهستان‌ها، شکاربانانی حضور دارند که سال‌ها به خدمت مشغول بوده‌اند، اما حتا یک بار یوز زنده‌ای به چشم خود ندیده‌اند.[۷۵]

به دلیل یکتا بودن الگوی رنگ‌آمیزی بدن یوزها، عکس‌های گرفته‌شده از این جانوران به دانشمندان ایرانی کمک می‌کند که آن‌ها را تک تک شناسایی کنند. از روی تنها ۱۹۲ عکس گرفته‌شده از یوزها در فاصله ده ساله از آغاز پروژه، تنها ۷۶ یوز شناسایی شده‌اند. به گفته لوک هانتر، رئیس بنیاد پَنتِرا[پانویس ۶] که به ایران در حفاظت از این جانور کمیاب یاری می‌رساند، یوزهای ایران بر «لبهٔ تیغ» قرار دارند.[۷۶] به گفته او، عکس‌های گرفته‌شده از یوزهای ایرانی جانورانی لاغر و نحیف را به تصویر می‌کشند که بی‌گمان تعدادی از آن‌ها تاکنون مرده‌اند. چنین مساله‌ای یافتن تعداد دقیق یوزهای ایرانی را با مشکل روبرو کرده است و هنوز شمار یوزهای ساکن در ایران مشخص نیست.[۷۷]

در واپسین روزهای سال ۱۳۹۱ خورشیدی، نخستین پایش جمعیت یوز آسیایی داده‌های خود را منتشر کرد و مشخص شد که از بیش از ۲۰۰ عکس گرفته شده از یوز در ایران، تنها ۲۰ یوز منحصر شناسایی می‌شدند. چنین چیزی نشان از جمعیتی بسیار کوچک و شکننده دارد که انقراض این زیرگونه از یوز در ایران را بسیار محتمل می‌کند.[۷۸]

توجه ویژه به یوزپلنگ ایرانی از آنجا آغاز شد که در شهریورماه سال ۱۳۷۳ خورشیدی، ماده یوزی به همراه سه تولهٔ تشنهٔ خود برای نوشیدن آب وارد باغ‌های اطراف شهر بافق شد. تعدادی افراد غیرمحلی (بنا به گفتهٔ محلی‌ها ماموران شهربانی قدیم) با چوب به مادر و توله‌هایش حمله کردند، مادر موفق شد از این مهلکه جان سالم به در ببرد، اما توله‌ها اسیر دست انسان‌ها شدند. دو توله زیر ضربات چوب جان خود را از دست دادند و توله دیگر زخمی و ضرب خورده با کمک مردم با تماس با حفاظت محیط زیست بافق و ماموران حفاظت از محیط زیست آن شهرستان نجات یافت. این توله که بعدها ماریتا نام گرفت به پارک پردیسان تهران منتقل شد و بعد از ۹ سال اسارت، در سال ۸۲ به دلیل عفونت ریوی جان باخت. علاقه‌مندان به یوز آسیایی روز نهم شهریور (سالروز نجات ماریتا) را روز «حفاظت از یوزپلنگ ایرانی» نامیدند و در مراسمی یک روزه یوز آسیایی را به عنوان نماد و میراث طبیعی ایرانیان معرفی کردند.[۷۹][۸۰]

رابطه با انسان

یوزی تربیت‌شده به عنوان هدیه برای شاه تبس برده می‌شود. تصویر بازسازی‌شده مربوط به ۱۷۰۰ پیش از میلاد.

یوز به دلیل سرعت بسیار بالایش در گرفتن طعمه از دیرباز توسط انسان‌ها اهلی و نگهداری می‌شد. کهن‌ترین نشانه‌های اهلی‌سازی این جانور به هزاره سوم پیش از میلاد در میان‌رودان بر می‌گردد. مُهری از این دوران، یوزی را در کنار انسانی به تصویر می‌کشد در حالی که قلاده‌ای بر گردن و پوشینه‌ای بر سر دارد. در آرامگاه‌ها و نیایشگاه‌های مصری نمونه‌های بی‌نظیری از تصاویر این جانوران دیده می‌شود. با آنکه بهره‌گیری از یوزها در مصر به دودمان سوم باز می‌گردد، بسیاری از نقاشی‌های دودمان‌های هجدهم و نوزدهم آن‌ها را آنگونه به تصویر می‌کشند که گویی از دیدگاه علاقهٔ مردمان بهشان رقیبانی برای سگ‌ها در شکار بودند. مردمان مینوسی این جانوران را از مصر به سرزمین کرت وارد می‌کردند.[۸۱]

در زمان‌های بسیار آغازین مصر سفلی، خدای مافدت به شکل یوزی بود که مورد پرستش قرار می‌گرفت و نمادی از پادشاهی به شما می‌آمد. در دوره فرعون‌ها نیز یوزهای تربیت‌شده همراهان نزدیک پادشاهان بودند و به صورت نمادین از تاج و تخت دفاع می‌کردند. تعداد بی‌شماری تندیس و تصویر از یوزها در آرامگاه‌های مصری، از جمله آرامگاه توت‌انخ‌آمون، یافت شده‌اند. در دید مصریان باستان، یوز می‌توانست روح شاه درگذشته را به سرعت به جهان پس از مرگ برساند.[۸۲]

یوزها به سادگی توسط انسان تربیت می‌شوند و به آن در گرفتن شکار کمک می‌کنند. آن‌ها هیچ خطری برای انسان ندارند و تاکنون هیچ نمونه‌ای از حملهٔ این جانوران به انسان گزارش نشده‌است. این جانوران حتا در صورت گرفته شدن توسط انسان‌ها مقاومت اندکی از خود نشان می‌دهند.[۵۳] آن‌ها در اسارت اقدام به جفت‌گیری نمی‌کنند. در خاطرات جهانگیر، پسر اکبر بزرگ، آمده‌است که اکبر تعداد زیادی یوز داشت که هیچ کدام از نرها با ماده‌ها نمی‌آمیختند. از میان هزاران یوز اکبر، تنها یک نر با ماده‌ای آمیخت و «این بسیار عجیب بود». اکبر آنچنان مشتاق دیدن آمیختن دو یوز با هم بود که تعدادی از آن‌ها را رها در قصر آزاد گذاشته بود «اما دریغ از رسیدن به آرزویش[۵۳] دربارهٔ علاقهٔ اکبر به یوزها در تاریخ آمده‌است که او ۳۰۰۰ یوز برای شکار پرورش داده بود. یوزها در حالی که چشم‌بند به چشم داشتند در جلوی شاه به محوطه‌ای پر از آهو برده می‌شدند و پس از بازکردن چشم‌بندشان، به سرعت به سوی طعمه می‌دویده، آن را شکار می‌کردند.[۸۳]

علاقهٔ اکبر به یوزها به دلیل سرعت بالایشان در گرفتن شکار در میان دیگر شاهان و فرمانروایان نیز وجود داشت. فرمانروایانی چون چنگیز خان مغول و شارلمانی نیز تعداد زیادی یوز نگه می‌داشتند. آن‌ها جانور را در جلوی تعدادی آهو آزاد می‌کردند و یوز پس از برداشته شدن چشم‌بندش به سرعت اقدام به دنبال کردن آهو و شکارش می‌کرد.[۸۱]لطفابر روی لینک زیر کلیک کنید وفیلم را ببینید:دریافت

توضیحات: یوزپلنگ

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
navid farajian

ببر

ببر (نام علمی: Panthera Tigris) بزرگترین جانور از تیرهٔ گربه‌ایان است که طول قامت آن تا ۳٫۳ متر و وزن آن تا ۳۰۶ کیلوگرم می‌رسد. مهم ترین مشخصهٔ این جانور، خط‌های عمودی تیره روی خز قرمز-نارنجی آن است که در ناحیهٔ زیرین روشن تر است. این جانور دارای بدنی عضلانی و پاهایی بسیار نیرومند است. بدن ببر دارای موهای بلند و برّاق به رنگ نارنجی، همراه با خط‌های سیاه عمودی می‌باشد. جثّهٔ ببرهای نر بزرگ‌تر از ببرهای ماده است و همچنین موهای روی گونهٔ ببر نر بلندتر از ببر ماده می‌باشد. دندان‌های ببر بسیار قوی است و دندان نیش آن در میان جانوران خشکی بلندترین است. طول تاج دندان ببر به ۷۴٫۵ میلیمتر و گاهی تا ۹۰ میلیمتر می‌رسد.[۱] در باغ وحش ببرها معمولاً بین ۲۰ تا ۲۶ سال عمر می‌کنند که البته به نظر در دنیای وحشی بیرون هم همین حدود عمر می‌کنند.[۲] این جانور برای خود قلمرو تعیین می‌کند و عموماً اجتماعی و تنها است (به این معنی که به صورت مستقل زندگی می‌کند اما گاهی مجردهای آن‌ها در یک منطقه یا حتی لانه زندگی می‌کنند). لازم است تا محیط زندگی ببر فضای بزرگی باشد تا نیازهای شکار آن را برطرف کند این خلق ببرها باعث شده تا در مناطق پرجمعیت، آن‌ها با انسان دچار مشکلات جدی شوند.

در دوره‌ای ببرها در سراسر آسیا از ترکیه در غرب تا روسیه در شرق دیده می‌شدند. در گذر ۱۰۰ سال پیش، ۹۳٪ از گسترهٔ تاریخی زیستگاه آن‌ها ازدست رفته است و آن‌ها در نواحی جنوب غرب و مرکز آسیا در جزیره‌های جاوه و بالی و در مناطق گسترده‌ای از آسیای جنوب شرقی و آسیای شرقی به کلی نابود شده‌اند. امروزه زیستگاه آن‌ها به تایگای سیبری تا چمن زارهای باز و مرداب‌های کرنا محدود شده است. شش زیرگونهٔ باقی‌مانده از ببرها در ردهٔ گونه در معرض خطر IUCN جای گرفته‌اند. جمعیت جهانی ببرها در وحش میان ۳۰۶۲ تا ۳۹۴۸ برآورد شده است که ۱۰۰،۰۰۰ مورد کمتر از شمار آن‌ها در آغاز سدهٔ ۲۰ میلادی است[۳] که بیشتر این شمار باقی‌مانده هم جدا و بدون تماس با هم زندگی می‌کنند. از دلایل اصلی کاهش جمعیت آن‌ها می‌توان به تخریب زیستگاه، شکار غیرقانونی و ناپیوستگی در زیستگاه آن‌ها اشاره کرد.[۴] مساحت منطقهٔ زندگی ببرها در کرهٔ زمین کمتر از ۱٬۱۸۴٬۹۱۱ کیلومتر مربع برآورد شده است که ۴۱٪ کمتر از مساحت برآورد شده برای آن در میانهٔ دههٔ ۱۹۹۰ است.[۵]

ببر بنگال پرشمارترین زیرگونه و ببر سیبری بزرگترین زیرگونهٔ ببر است. از ۹ زیرگونهٔ این جانور ۳ زیرگونه از جمله ببر مازندران منقرض شده‌اند و ۶ زیرگونهٔ دیگر نیز در خطر انقراض قرار دارند. قلمرو تاریخی این حیوانات از میان رودان و قفقاز تا بیشتر نواحی شرقی و جنوبی آسیا امتداد می‌یافت اما این قلمرو امروزه به‌شدت کاهش یافته‌است.

نرها و ماده‌ها تنها در هنگام جفتگیری به مدّت چند روز در کنار یکدیگر می‌مانند. ببرهای ماده پس از ۱۰۳ تا ۱۰۵ روز بارداری دو و یا سه توله به دنیا می‌آورند. توله‌ها تا چند سال همراه با مادر خود زندگی می‌کنند.

به طور کلی وزن ببرهای نر از ۲۰۰ تا ۳۲۰ کیلوگرم است و مادهٔ آن‌ها از ۱۲۰ تا ۱۸۰ کیلوگرم می‌باشد. میانگین قد در نرها ۲٫۶ تا ۳٫۳ متر و در ماده‌ها ۲٫۳ تا ۲٫۷۵ متر می‌باشد.

ببرها اگر پیر باشند و یافتن غذا برای آن‌ها سخت باشد یا اگر در جای که توله‌های خود را بزرگ می‌کنند غذا کمیاب باشد به انسان‌ها حمله می‌کنند. ببرها ترجیح می‌دهند از پشت حمله کنند لذا بعضی از روستاییان هندی که در نزدیکی منطقه حفاظت شدهٔ ببرها زندگی می‌کنند ماسک‌های صورت را از پشت سرشان می‌بندند.

ببرها از دیرباز بسیار مورد توجه بوده‌اند به گونه‌ای که در اسطوره‌ها و فولکلور همواره به آن‌ها اشاره شده است در دنیای امروز هم در فیلم‌ها و ادبیات، گاه، اشاره‌هایی دیده می‌شود. از تصویر و نماد ببر در پرچم، آرم و یا به عنوان شانس‌بیار برای تیم‌های ورزشی استفاده می‌شود.[۶] ببر جانور ملی بنگلادش (بویژه ببر بنگالهند، ویتنام، مالزی (بویژه ببر مالایی) و کرهٔ جنوبی است.

ویژگی

ببرها اندامی عضلانی دارند بویژه اندام‌های جلو، سر آن‌ها هم بزرگ است. موهای بدن ببر چیزی میان سایه‌های نارنجی یا قهوه‌ای و رنگ سفید، بویژه در نواحی پیشین اندام ببر است همچنین خط‌های سیاه هم به وضوح بر روی بدن دیده می‌شود. صورت ببر موهای بلندی دارد این موها بویژه در نرها بلندتر است. مردمکِ دایره‌ای دارند و رنگ عنبیه آن‌ها زرد است. گوش‌های کوچک گِرد آن‌ها از پشت علامت‌های سیاه دارد که یک نقطهٔ سفید را دربر می‌گیرد. این نقطه، نقطهٔ چشم-مانند نام دارد[۱] که نقش مهمی در ارتباطات جانور بازی می‌کند.[۹]

الگوی خط‌های بدن ببر برای هر یک از آن‌ها مانند اثر انگشت، یکتا است، پژوهشگران از این ویژگی برای شناسایی آن‌ها در محیط آزاد یا باغ وحش استفاده می‌کنند. کاربرد این خط‌ها احتمالاً برای پنهان شدن است آن‌ها به کمک این خط‌ها می‌توانند در میان سایه‌ها یا چمن‌ها برای شکار پنهان شوند. این خط‌ها بر روی پوست ببر هم وجود دارد به عبارت دیگر اگر موهای بدن ببر تراشیده شود باز این الگو بر روی پوست دیده می‌شود.

ببرها در میان تمام گربه سانان از گوناگونی ابعاد بیشتری برخوردارند[۱۰] که ببرهای مازندران، بنگال و سیبری بزرگترین زیرگونه‌های ببر به شمار می‌روند. یک ببر نر بزرگسال متوسط که مربوط به شمال هند یا سیبری باشد نزدیک به ۱۰۰ تا۱۲۰ کیلوگرم سنگین تر از یک شیر بزرگسال نر است.[۱۰] طول ببرهای ماده از ۲۰۰ تا ۲۲۷ سانتی‌متر و وزن آن‌ها از ۶۵ تا ۱۸۰ کیلوگرم تغییر می‌کند همچنین بزرگترین طول جمجمهٔ آن‌ها از ۲۶۸ تا ۳۱۸ میلیمتر است. طول بدن نرها از ۲۵۰ تا ۳۹۰ سانتیمتر، وزن آن‌ها از ۹۰ تا ۳۶۵ کیلوگرم و بزرگترین طول جمجمهٔ آن‌ها از ۳۱۶ تا ۳۸۳ میلیمتر است.[۱۱] به نظر می‌رسد که بزرگی اندام جمعیت‌های مختلف ببرها به اقلیم منطقهٔ زندگی شان مربوط است (قانون برگمان) و می‌توان آن را با تنظیم دمایی توضیح داد.[۱] یک ببر نر بزرگ سیبری می‌تواند به طول ۳٫۵ متر با در نظر گرفتن خمیدگی‌ها و ۳٫۳ متر بدون خمیدگی‌ها و به وزن ۳۶۳ کیلوگرم برسد. این اندازه‌ها بسیار بزرگتر از ابعادی است که کوچکترین زیرگونهٔ ببر می‌تواند به آن برسد برای نمونه ببر سوماترایی می‌تواند به وزن ۷۵ تا ۱۴۰ کیلوگرم برسد. از کل طول بدن ببر، دم آن ۰٫۶ تا ۱٫۱ متر آن را از آن خود کرده است.[۱۲][۱۳] بلندی شانه‌های ببر از ۰٫۷ تا ۱٫۲۲ متر از زمین می‌رسد.[۲] بهترین رکورد وزن ببر در رکوردهای جهانی گینس، ۳۸۹ کیلوگرم است و از آن ببر بنگالی است که در ۱۹۶۷ شکار شد احتمالاً وزن زیاد آن به دلیل گاومیشی بوده که شب پیش خورده بوده است.[۱۴][۱۵]

در همهٔ گونه‌ها، ببر ماده از ببر نر اندام کوچکتری دارد البته بحث اختلاف وزن نر و ماده بیشتر برای ببرهای بزرگ صورت می‌گیرد که این اختلاف تا ۱٫۷ برابر می‌تواند برسد.[۱۶] همچنین پنجهٔ جلویی ببر نر از ماده بزرگتر است. زیست شناسان از این تفاوت بزرگی پنجه در شناسایی رد و تشخیص جنسیت صاحب رد پا، بهره می‌برند. بازشدگی‌های استخوان بینی در شیرها بزرگتر از ببر است اما به دلیل گوناگونی‌های فراوانی که در جمجمهٔ این دو جانور دیده می‌شود، تنها با دیدن ساختار فک پایینی می‌توان، اطمینان حاصل کرد.[۱۷] جمجمهٔ ببر بسیار مانند شیر است.[۱۸]

 ببرها اندامی عضلانی دارند بویژه اندام‌های جلو، سر آن‌ها هم بزرگ است. موهای بدن ببر چیزی میان سایه‌های نارنجی یا قهوه‌ای و رنگ سفید، بویژه در نواحی پیشین اندام ببر است همچنین خط‌های سیاه هم به وضوح بر روی بدن دیده می‌شود. صورت ببر موهای بلندی دارد این موها بویژه در نرها بلندتر است. مردمکِ دایره‌ای دارند و رنگ عنبیه آن‌ها زرد است. گوش‌های کوچک گِرد آن‌ها از پشت علامت‌های سیاه دارد که یک نقطهٔ سفید را دربر می‌گیرد. این نقطه، نقطهٔ چشم-مانند نام دارد[۱] که نقش مهمی در ارتباطات جانور بازی می‌کند.[۹]

الگوی خط‌های بدن ببر برای هر یک از آن‌ها مانند اثر انگشت، یکتا است، پژوهشگران از این ویژگی برای شناسایی آن‌ها در محیط آزاد یا باغ وحش استفاده می‌کنند. کاربرد این خط‌ها احتمالاً برای پنهان شدن است آن‌ها به کمک این خط‌ها می‌توانند در میان سایه‌ها یا چمن‌ها برای شکار پنهان شوند. این خط‌ها بر روی پوست ببر هم وجود دارد به عبارت دیگر اگر موهای بدن ببر تراشیده شود باز این الگو بر روی پوست دیده می‌شود.

ببرها در میان تمام گربه سانان از گوناگونی ابعاد بیشتری برخوردارند[۱۰] که ببرهای مازندران، بنگال و سیبری بزرگترین زیرگونه‌های ببر به شمار می‌روند. یک ببر نر بزرگسال متوسط که مربوط به شمال هند یا سیبری باشد نزدیک به ۱۰۰ تا۱۲۰ کیلوگرم سنگین تر از یک شیر بزرگسال نر است.[۱۰] طول ببرهای ماده از ۲۰۰ تا ۲۲۷ سانتی‌متر و وزن آن‌ها از ۶۵ تا ۱۸۰ کیلوگرم تغییر می‌کند همچنین بزرگترین طول جمجمهٔ آن‌ها از ۲۶۸ تا ۳۱۸ میلیمتر است. طول بدن نرها از ۲۵۰ تا ۳۹۰ سانتیمتر، وزن آن‌ها از ۹۰ تا ۳۶۵ کیلوگرم و بزرگترین طول جمجمهٔ آن‌ها از ۳۱۶ تا ۳۸۳ میلیمتر است.[۱۱] به نظر می‌رسد که بزرگی اندام جمعیت‌های مختلف ببرها به اقلیم منطقهٔ زندگی شان مربوط است (قانون برگمان) و می‌توان آن را با تنظیم دمایی توضیح داد.[۱] یک ببر نر بزرگ سیبری می‌تواند به طول ۳٫۵ متر با در نظر گرفتن خمیدگی‌ها و ۳٫۳ متر بدون خمیدگی‌ها و به وزن ۳۶۳ کیلوگرم برسد. این اندازه‌ها بسیار بزرگتر از ابعادی است که کوچکترین زیرگونهٔ ببر می‌تواند به آن برسد برای نمونه ببر سوماترایی می‌تواند به وزن ۷۵ تا ۱۴۰ کیلوگرم برسد. از کل طول بدن ببر، دم آن ۰٫۶ تا ۱٫۱ متر آن را از آن خود کرده است.[۱۲][۱۳] بلندی شانه‌های ببر از ۰٫۷ تا ۱٫۲۲ متر از زمین می‌رسد.[۲] بهترین رکورد وزن ببر در رکوردهای جهانی گینس، ۳۸۹ کیلوگرم است و از آن ببر بنگالی است که در ۱۹۶۷ شکار شد احتمالاً وزن زیاد آن به دلیل گاومیشی بوده که شب پیش خورده بوده است.[۱۴][۱۵]

در همهٔ گونه‌ها، ببر ماده از ببر نر اندام کوچکتری دارد البته بحث اختلاف وزن نر و ماده بیشتر برای ببرهای بزرگ صورت می‌گیرد که این اختلاف تا ۱٫۷ برابر می‌تواند برسد.[۱۶] همچنین پنجهٔ جلویی ببر نر از ماده بزرگتر است. زیست شناسان از این تفاوت بزرگی پنجه در شناسایی رد و تشخیص جنسیت صاحب رد پا، بهره می‌برند. بازشدگی‌های استخوان بینی در شیرها بزرگتر از ببر است اما به دلیل گوناگونی‌های فراوانی که در جمجمهٔ این دو جانور دیده می‌شود، تنها با دیدن ساختار فک پایینی می‌توان، اطمینان حاصل کرد.[۱۷] جمجمهٔ ببر بسیار مانند شیر است.[۱۸]

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
navid farajian

گرگ


این مقاله در باره گرگ(سگ سانان) است. برای دیگر کاربردهای واژه «گرگ» به گرگ (ابهام‌زدایی) بروید.

گُرگِ خاکِستَری (نام علمی: 'Canis lupus') که گاهی بطور خلاصه گرگ نامیده می‌شود یکی از پستانداران گوشتخوار و گونه‌ای از سگ‌سانان است.

گرگ سگسانی است بزرگ شبیه به سگ با دم افتاده. رنگ گرگ متغیر است ولی بطور کلی خاکستری و زرد یا قهوه‌ای مخلوط با موهای سیاه می‌باشد. بصورت یک خانواده یا گله‌ای که از چند خانواده تشکیل شده دیده می‌شود. معمولاً در روز شکار می‌کند، بویژه صبح زود به گله گوسفندان حمله می‌کند، و گاهی هم شبها به آغل گوسفندان حمله می‌کند.

گرگها معمولاً زیر ریشه و تَنهِ درختان افتاده و یا حفرهایی که بوسیله جانوران دیگر ساخته شده بسر می‌برند، احیاناً در سوراخ کوه‌ها نیز آشیانه می‌گیرند، گرگها در جلگه‌ها و جنگلها و مناطق کوهستانی دیده می‌شوند. گرگ حیوانی بسیار خطرناک است.

این گوشتخوار بسیار باهوش به صورت اجتماعی و در گروههای ۲۰ تایی زندگی می‌کند. در داخل هر گروه یک جامعه طبقاتی بخوبی تنظیم شده وجود دارد که توسط یک نر و ماده غالب هدایت و رهبری می‌شود، گروههای خانواده گرگها، قلمرو گسترده‌ای تا هزار کیلومتر متر مربع را اشغال می‌کنند (۴۰۰ مایل مربع). اعضاء یک گروه (گله) برای ردگیری، محاصره و کشتن طعمه‌های بزرگ مثل گوزن کانادایی با همدیگر همکاری می‌کنند.از زیر گروه‌های آن می‌توان به گرگ مکزیکی اشاره کرد.

گرگ‌های خاکستری پس از انسان بطور طبیعی گسترده‌ترین پستانداران بر روی زمین هستند. البته امروزه به علت پیشروی انسان‌ها، گرگ‌ها بسیاری از مناطق زندگی قبلی خود را از دست داده‌اند.

گرگ‌های خاکستری بطور متوسط ۸ تا ۱۲ سال عمر می‌کنند. در حالت حفاظت‌شده آنها قابلیت زندگی تا ۲۰ سال را نیز دارند.

طول بدن اکثر گرگ‌های خاکستری بین ۱۰۰ تا ۱۶۰ سانتی‌متر، طول دمشان ۳۰ تا ۵۰ سانتی‌متر، قد ۵۰ تا ۱۰۰ سانتی‌متر و وزنی بین ۱۵ تا ۸۰ کیلوگرم دارند. گونهٔ مذکر معمولاً ۲۰ درصد بزرگ‌تر از گونه مونث است.

رنگ گرگ‌های خاکستری بطور اصلی خاکستری یا قهوه‌ای است اما می‌تواند طیف رنگی سفید تا سیاه را نیز شامل شود. نواحی شکم و گلوی گرگ‌ها معمولاً رنگ روشن‌تری نسبت به مابقی نواحی بدن دارد.

گرگ‌های خاکستری در دسته‌های ۸ تا ۳۵ تایی زندگی می‌کنند و یک آلفا (گرگ مونث) رهبری گروه را بر عهده دارد. گرگ‌ها توسط ایجاد بو، صدا (شامل زوزه)، حالت چهره و بدن با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند.

گرگ‌های خاکستری زیرگونه‌های فراوانی دارند که از آن جمله می‌توان به گرگ کوهستان راکی، گرگ قطبی، گرگ مکزیکی، گرگ ژاپنی و گرگ ایرانی اشاره کرد.

گرگ مزرعه

این گوشتخوار که بسیار شبیه به سگ است به خانواده گرگ‌ها، شغال‌ها و روباه‌ها تعلق دارد. گرگ مزرعه در گروه‌های خانوادگی کوچک زندگی می‌کند که هر کدام تعدادی عضو خانوادگی ویژه خود دارند. گاهی به تنهایی شکار می‌کنند و با نزدیک شدن به طعمه او را شکار می‌کنند. خرگوش‌ها و جوندگان از نمونه جانوران کوچکی هستند که توسط این شکارچی خورده می‌شوند. آن‌ها همچنین به طور دسته جمعی شکار می‌کنند و در آن صورت به حیوانات بزرگ‌تر مانند گله گاوها یا گوزن‌ها حمله می‌کنند.

گرگ‌های مزرعه بیشتر گروهی حرکت می‌کنند ولی این دسته از گرگ‌ها به هنگام حمله تک می‌شوند. گفته شده که گرگ‌ها حیواناتی بسیار خسیس می‌باشند و هنگام حمله به گله تا آنجایی که می‌تواند حیوانات را میدرند.

پراکندگی

پراکندگی گرگ‌ها در جهان.

گرگ‌ها در قدیم در همه جهان پراکنده بودند ولی امروزه تنها در خاورمیانه، اوراسیا و آمریکای شمالی دیده می‌شوند. به دلیل شکار غیر قانونی این جانوران و نیز کم شدن طعمه‌های طبیعی شان تعداد آن‌ها در جهان رو به کاهش گذارده است. برای نمونه، در سال ۲۰۱۰ میلادی تنها ۲۰۰ گرگ در کشور سوئد شمارش شدند که بیشترین تعداد از این رده در منطقه اسکاندیناوی اروپا بوده‌اند.[۳]

همنوع‌خواری

در گرگ‌ها همنوع‌خواری یا کانیبالیسم (به انگلیسی: Cannibalism) رواج دارد اما چندان رایج نیست. در فصل زمستان که زمین پوشیده از برف می‌شود و علفخواران از لانه و آشیانه خارج نمی‌شوند به صورت گروه هفت تایی تا دوازده تایی حرکت می‌کنند و برای یافتن شکار و طعمه به هر جایی سرک می‌کشند و حتی گهگاه بدون ترس و وحشت از سگ‌های چوپانی به آغل گوسفندان و اصطبل گاوان و چهارپایان نیز یورش می‌برند. با این وصف گاه رخ می‌دهد که چند روز در میان برف و بوران صیدی به چنگ نمی‌آورند و گرسنه می‌مانند، در چنین مواردی همه آنان دایره‌وار می‌نشینند و به دقت یکدیگر را زیر نظر می‌گیرند. به محض آنکه یکی از آنان کوچکترین ضعفی نشان داد و گرسنگی زودتر از دیگران بر وی چیره شد، بی‌درنگ همه بر سر او می‌ریزند و به سرعت او را دریده می‌خورند و دوباره دایره را تشکیل داده و به مراقبت یکدیگر می‌پردازند.[۴]

البته همنوع‌خواری در گرگ‌ها تنها در زمان کمبود شدید غذا و قحطی رخ می‌دهد. در زندگی اجتماعی گرگ‌ها، پیوند اجتماعی ناگسستنی است. آنها باهم شکار می‌کنند، باهم مسافت‌های بسیار طولانی را می‌پیمایند، تا پای جان از هم دفاع می‌کنند و اگر شرایط ایجاب کند باهم می‌میرند. آنها نسبت به افراد گروه خود احساس مسئولیت می‌کنند. در میان گرگ‌ها رعایت حال همنوع اصلی پابرجاست.[۵]

در اسطوره‌ها

نوشتار اصلی: آسنا

گرگ موجودی مورد احترام برای ترک‌ها و مغول‌ها است. در اکثر حماسه‌های ترکی گرگ موجودی راهنما برای نجات و پیروزی است. افسانهٔ آسنا یک اسطوره قدیمی ترکی است. که بر طبق آن نژاد ترک‌ها به گرگ خاکستری باز می‌گردد. همچنین در اسطوره‌های ترکی آمده است که یک گرگ خاکستری به ترک‌ها راه خروج از سرزمین مادری افسانه‌ای‌شان (Ergenekon) را نشان داد و باعث شد که آنها بر همسایگان خود مسلط شوند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
navid farajian

پلنگ

پلنگ (نام علمی) Panthera pardus جانوری از خانوادهٔ گربه‌سانان و کوچک‌ترین حیوان در میان سه گربهٔ بزرگ در سردهٔ پلنگ‌مانندها[۳] است کهشیر و ببر دو عضو دیگر آنند.

زیستگاه پلنگ در گذشته از آفریقای جنوبی تا کره را دربر می‌گرفت و این جانور در سراسر آفریقا و جنوب آسیا پراکنده بود. اما تخریب زیستگاه و شکار، قلمرو این حیوان را به شدت کاهش داده و امروزه بیشترین تراکم پلنگ‌ها در آفریقای جنوب صحرا است. اتحادیه بین‌المللی حفاظت از محیط زیست این حیوان را با توجه به کاهش جمعیت و کاهش محدودهٔ زندگی آن در فهرست گونه‌های «در مرز تهدید به انقراض» قرار داده‌است. اما با همهٔ این احوال جمعیت پلنگ‌ها از دیگر گونه‌های خویشاوند خود یعنی شیر، ببر و جگوار بیشتر است و وضعیت حفاظتی بهتری دارد.

مشخصات

پلنگ در مقایسه با دیگر گربه‌سانان پاهایی کوتاه، بدنی کشیده و جمجمه‌ای بزرگ دارد.

موفقیت بالای این گونه در حیات وحش تا حدی به قابلیت‌های شکارگری فرصت‌طلبانه‌اش، انطباق‌پذیری‌اش با زیستگاه‌های مختلف، امکان دویدن با سرعت ۵۸ کیلومتر در ساعت، توانایی بی‌نظیرش در بالارفتن از درخت حتی در حالی که لاشهٔ بزرگی را با خود حمل می‌کند و همچنین توانایی شناخته‌شده‌اش در حرکت پنهانی مربوط می‌شود. پلنگ تقریباً از هر حیوانی که بتواند شکار کند تغذیه می‌کند و زیستگاه مطلوب او نیز از جنگل‌های بارانی تا نواحی بیابانی متغیر است.

ساختمان بدن او طوری است که می‌تواند تقریباً در هر نوع شرایطی از مهلکه جان سالم به در برد. هنگام راه رفتن آنچنان به نرمی و بی سر و صدا حرکت می‌کند که هیچ وقت صدای پایش شنیده نمی‌شود. از نظر قدرت بسیار قوی بوده و به راحتی از درخت بالا می‌رود و در آب شنا می‌کند. یک پلنگ آفریقایی بالغ حداکثر شصت کیلو وزن دارد (نوع نر) و نوع ماده آن هم در حدود ۵۰ کیلو است. ولی با وجود این به راحتی می‌تواند حیواناتی را که دو تا سه برابر خودش وزن دارند از پای درآورد. بابون‌ها، انواع میمون‌ها، گراز، مرغان زمینی و انواع علف‌خواران از طعمه‌های پلنگ محسوب می‌شوند.

هریک از دست‌های پلنگ پنج، و در هریک از پاهایش چهار ناخن قوی و تیز وجود دارد که در حالت عادی در بین پنجه‌های حیوان محفوظ می‌باشد. به این ترتیب برخلاف پنجه سگ و یا حتی گرگ در حین راه رفتن به زمین مالیده نشده و کنده نمی‌شود. در اثر استفاده از همین ناخن‌های تیز است که پلنگ به راحتی می‌تواند از درخت بالا برود.

باید توجه داشت که موفقیت پلنگ در به دست آوردن شکار بیشتر به علت شجاعتی است که در حین حمله از خود نشان می‌دهد و قدرت جسمانی او در این مورد در درجه دوم اهمیت قرار می‌گیرد. از نظر هوش نیز پلنگ حیوان قابل توجهی است. برخلاف آنچه برخی‌ها تصور می‌کنند پلنگ نر و ماده برای تمام عمر در کنار هم باقی نمی‌مانند. حقیقت این است که این حیوان جز در فصل جفت‌گیری تنها زندگی می‌کند. در فصل جفت‌گیری این حیوان بسیار وحشی و ناآرام می‌شود وپلنگنر فقط به یک ماده اکتفا نمی‌کند.

دوره بارداری پلنگ ماده تقریباً سه ماه به طول می‌انجامد و حیوان پس از این مدت در غار یا بین درخت‌ها و یا زیر سایبان سنگ‌ها و صخره‌ها دو یا سه بچه که ابتدا چشم‌هایشان جایی را نمی‌بیند به دنیا می‌آورد. توله‌های پلنگ از چهار ماهگی از شیر گرفته می‌شوند.

 

    

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
navid farajian